تک پارتی
تک پارتی
Oh baby
صبح بود.توی بغل همسرش بود و احساس راحتی میکرد همسرش چطور میتونه آنقدر راحت باشه؟الان جنگبود اونم یه سرهنگ کهباید توی جنگ باشه و برد و باخت به اون بستگی داره اگه نباشه صد جنگو به کره شمالی باختن و اگر ببرن کره شمالی هم آزاد میشد
ات:هی جیمینا میدونی الان باید توی میدون جنگ باشی؟
جیمن:(خمیازه)بابا من اومدم پیش همسرم که توی جنگ نباشم حالا یه بوس بده فداتشم(جیمین با لباس خواب و موهای بههم ریخته وقتی خمیازه میکشه>>>>)
ات:جیمین چرا متوجه نیستی من نمیخوام اینجا باشی میخوام توی میدون جنگ باشی که ما یوقت به دست کره شمالی نیافتیم خودمون رو بدبخت کنیم
جیمن:ایششش حال صبحم رو به هم زدی باشه بابا یه چی بخورم میرم
ات:سرت داد زدم؟ببخشید خب نگرانم فقط منو تو که توی کره جنوبی نیستیم
جیمین با حال قهر به دستشویی رفت و ات هم با ناراحتی به پایین رفت تابرای جیمین یه چیزی درست کنه
بعد هم جیمین با لباس نظامی پایین اومد لقمه رو برداشت و بدون خداحافظی به سمت در رفت...
☆ات ویو☆
۳ ساعت از نبودش گذشته بود با اینکهمن بهش اعتماد داشتم ولی ته دلم نگران بودم و داشتم براش آرزوی سلامتی میکردم از صبح کل کارای خونه رو انجام دادم که وقتی برگشت حالش خوب باشه
(خب یه توضیح بدم دو تا اند براش نوشتم یکی هپی اند یکی سد اند که هردوشون توی همین پسته)
☆هپی اند☆
چند ساعت گذشت هبود و الان بود که جیمین برگرده خونه چون اون شبا خونه بود و روزا میرفت ات توی فکر بود که وقتی جیمین سلامت برگشت یه قهر حسابی بابت کارای صبحش بکنه همینطور که توی همین فکرا بود زنگ خونه خورد ات هم لج کرد و درو باز نکرد کهچند دقیقه بعد جیمین با کلید وارد شد ات هم مثلا غذاش رو خورده بود و الان ظرفش رو توی سینک گذاشت
ات:غذا رو میزه داری میای بالا لباساتو تو ماشین لباسشویی خودت هم دوش میگیری بعد میری رو مبل واقعا خستم پس باهام بحث نکن
جیمین که درد ات رو فهمیده بود یه لبخند زد و سمت ات رفت و دستش رو کشید
جیمین:خانومم باهام قهره
ات دستش رو از دست جیمین بیرون آورد و با عصبانیت بهش نگاه کرد بعد سمن اتاق خواب رفت
ات:بدترش کردی حمام بیرون
و بعد پتو بالشت رو بیرون انداخت و درو با صدای بدی بست
جیمین سمت اتاق خواب رفت
جیمین:اتی جونم صبح حالم خوب نبود ببخشید دیگه
ات:خودت یادته که حتی باهام خداحافظی ساده هم نکردی و بغل هم که دیگه
جیمین:درسته عذر میخوام عزیزم حالا ببخشید دیگه
ات هم با لبخند بهش فهموند که بخشیده
☆سد اند☆
ساعت ۱۰ شب شده بود که صدای گوشیش اونو وارد به بلند شدن از روی مبل کرد خیلی استرس داشت درسته که اون همین موقع ها میومد ولی خب بازم استرس داشت
پیام رو باز گرد
سلام از بخش مجروحی به شما پیام میدیم به خانم پارک ات اطلاع میدهیم که پارک جیمین طی عملیات جان خود را از دست داده جسد وی اکنون در سرد خانه است و شما با نشان دادن این پیام میتوانید وارد شوید
با آرزوی صبر برای شما
ات با خوندن پیام اشکاش دونه دونه بود که میریخت مرده؟اونا حتی صبح همو بغل هم نکرده بودن اون قدر شوهرش ندونست و اونو مجبور کرد به جنگ بره خودش رو نمیبخشید تصمیم گرفت بره دیدنش
ات:پارک جیمین لعنتی قرار نبود برای همیشه باهام قهر باشی قرار نبود
قرار نبود من پاشم بیام پیش جسدت زار بزنم
طی یه حرکت ناگهانی یکی از تیغ های کالبد رو برداشت و روی دستش گرفت
ات:الان که نیستی من به امید کی زنده بمونم؟
و با بریدن دست خودش به جیمین ملحق شد
چند روز بعد یه نامه پیدا شد
سلام اگر این نامه رو میخونید هم من و هم همسرم فوت شدیم ازتون تقاضا داریم که قبر ما کنار هم باشه
بفرمایید
ما درست وسطای امتحانا داریم میریم مسافرت نیستیم اینو داشته باشید احتمالا تا شنبه
Oh baby
صبح بود.توی بغل همسرش بود و احساس راحتی میکرد همسرش چطور میتونه آنقدر راحت باشه؟الان جنگبود اونم یه سرهنگ کهباید توی جنگ باشه و برد و باخت به اون بستگی داره اگه نباشه صد جنگو به کره شمالی باختن و اگر ببرن کره شمالی هم آزاد میشد
ات:هی جیمینا میدونی الان باید توی میدون جنگ باشی؟
جیمن:(خمیازه)بابا من اومدم پیش همسرم که توی جنگ نباشم حالا یه بوس بده فداتشم(جیمین با لباس خواب و موهای بههم ریخته وقتی خمیازه میکشه>>>>)
ات:جیمین چرا متوجه نیستی من نمیخوام اینجا باشی میخوام توی میدون جنگ باشی که ما یوقت به دست کره شمالی نیافتیم خودمون رو بدبخت کنیم
جیمن:ایششش حال صبحم رو به هم زدی باشه بابا یه چی بخورم میرم
ات:سرت داد زدم؟ببخشید خب نگرانم فقط منو تو که توی کره جنوبی نیستیم
جیمین با حال قهر به دستشویی رفت و ات هم با ناراحتی به پایین رفت تابرای جیمین یه چیزی درست کنه
بعد هم جیمین با لباس نظامی پایین اومد لقمه رو برداشت و بدون خداحافظی به سمت در رفت...
☆ات ویو☆
۳ ساعت از نبودش گذشته بود با اینکهمن بهش اعتماد داشتم ولی ته دلم نگران بودم و داشتم براش آرزوی سلامتی میکردم از صبح کل کارای خونه رو انجام دادم که وقتی برگشت حالش خوب باشه
(خب یه توضیح بدم دو تا اند براش نوشتم یکی هپی اند یکی سد اند که هردوشون توی همین پسته)
☆هپی اند☆
چند ساعت گذشت هبود و الان بود که جیمین برگرده خونه چون اون شبا خونه بود و روزا میرفت ات توی فکر بود که وقتی جیمین سلامت برگشت یه قهر حسابی بابت کارای صبحش بکنه همینطور که توی همین فکرا بود زنگ خونه خورد ات هم لج کرد و درو باز نکرد کهچند دقیقه بعد جیمین با کلید وارد شد ات هم مثلا غذاش رو خورده بود و الان ظرفش رو توی سینک گذاشت
ات:غذا رو میزه داری میای بالا لباساتو تو ماشین لباسشویی خودت هم دوش میگیری بعد میری رو مبل واقعا خستم پس باهام بحث نکن
جیمین که درد ات رو فهمیده بود یه لبخند زد و سمت ات رفت و دستش رو کشید
جیمین:خانومم باهام قهره
ات دستش رو از دست جیمین بیرون آورد و با عصبانیت بهش نگاه کرد بعد سمن اتاق خواب رفت
ات:بدترش کردی حمام بیرون
و بعد پتو بالشت رو بیرون انداخت و درو با صدای بدی بست
جیمین سمت اتاق خواب رفت
جیمین:اتی جونم صبح حالم خوب نبود ببخشید دیگه
ات:خودت یادته که حتی باهام خداحافظی ساده هم نکردی و بغل هم که دیگه
جیمین:درسته عذر میخوام عزیزم حالا ببخشید دیگه
ات هم با لبخند بهش فهموند که بخشیده
☆سد اند☆
ساعت ۱۰ شب شده بود که صدای گوشیش اونو وارد به بلند شدن از روی مبل کرد خیلی استرس داشت درسته که اون همین موقع ها میومد ولی خب بازم استرس داشت
پیام رو باز گرد
سلام از بخش مجروحی به شما پیام میدیم به خانم پارک ات اطلاع میدهیم که پارک جیمین طی عملیات جان خود را از دست داده جسد وی اکنون در سرد خانه است و شما با نشان دادن این پیام میتوانید وارد شوید
با آرزوی صبر برای شما
ات با خوندن پیام اشکاش دونه دونه بود که میریخت مرده؟اونا حتی صبح همو بغل هم نکرده بودن اون قدر شوهرش ندونست و اونو مجبور کرد به جنگ بره خودش رو نمیبخشید تصمیم گرفت بره دیدنش
ات:پارک جیمین لعنتی قرار نبود برای همیشه باهام قهر باشی قرار نبود
قرار نبود من پاشم بیام پیش جسدت زار بزنم
طی یه حرکت ناگهانی یکی از تیغ های کالبد رو برداشت و روی دستش گرفت
ات:الان که نیستی من به امید کی زنده بمونم؟
و با بریدن دست خودش به جیمین ملحق شد
چند روز بعد یه نامه پیدا شد
سلام اگر این نامه رو میخونید هم من و هم همسرم فوت شدیم ازتون تقاضا داریم که قبر ما کنار هم باشه
بفرمایید
ما درست وسطای امتحانا داریم میریم مسافرت نیستیم اینو داشته باشید احتمالا تا شنبه
۶.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.