?this or that
This or that
Part³⁰
☆ات ویو☆
سر شام بودیم که زنگ خورد و تهیونگ رفت باز کنه
نونا:ببخشید آقای کیم تهیونگ؟
ته:بله خود...نونا؟
نونا:تهیونگم بیا بقلم
ته:بغل من الان زن و بچه دارم
ات:ته عزیزم کیه؟
تو؟تو کی هستی؟چقدر شبیه یونایی
نونا:من نوناام و بله خواهر یونامات:تو همون نشون شده قبلی تهیونگی؟
نونا:قبلی؟الان اینا برام اهمیت نداره کیم تهیونگ این عکسا رو ببین
و بعد رفت ات:وا بده من ببینم
ات اول از همه عکسا رو دید با دیدنش همه میفهمیدند فوتوشاپی اخه الکس مگه موهاش قهوهایه؟بعدم اون که دوست دختر داره
ته: ات بده ببینم چیه؟
هه این هه این فوتوشاپه وایی خدا با اینا منو میخواست گول بزنه؟
ات:میخوای چیکار کنی؟
ته:هیچی یه فیلم سینمایی میسازم
و به یونا زنگ زد
ته:سلام شماره نونا رو بده
یونا:اس ام اس میکنم
☆تلفن نونا و ته☆
نونا:عکسا رو دیدی؟
ته: بیا پیشم اون زن و بچش رفتن ولی تو چجوری عکسا رو پیدا کردی
نونا:تو به اونش کاری نداشته باش درو باز کن
ته:اوک
☆پایان تماس☆
نونا:ته جونم بالاخره بهم رسیدیم
و ات زد تو سر نونا و اون بیهوش شد
ته:اون خیلی احمقه
ات:باهاش چیکار میکنی
ته:میدم دست پلیس
فردا صبح ته با نونا به سمت اداره پلیس رفتن
مانور:آقای کیم دوباره چه اطلاعات...
ایشون کین؟
ته ماجرا رو تعریف کرد اونام بردنش زندان
و داستان تموم شد
بچه ها این فیک رو سعی کردم با احساس تر بنویسم چون نمیخواستم که چرت بشه ولی بنظرم بازم مسخرس نمیدونم ولی لطفا بهم ایده تکپارتی یا چند پارتی بدید که بزودی میزارم
Part³⁰
☆ات ویو☆
سر شام بودیم که زنگ خورد و تهیونگ رفت باز کنه
نونا:ببخشید آقای کیم تهیونگ؟
ته:بله خود...نونا؟
نونا:تهیونگم بیا بقلم
ته:بغل من الان زن و بچه دارم
ات:ته عزیزم کیه؟
تو؟تو کی هستی؟چقدر شبیه یونایی
نونا:من نوناام و بله خواهر یونامات:تو همون نشون شده قبلی تهیونگی؟
نونا:قبلی؟الان اینا برام اهمیت نداره کیم تهیونگ این عکسا رو ببین
و بعد رفت ات:وا بده من ببینم
ات اول از همه عکسا رو دید با دیدنش همه میفهمیدند فوتوشاپی اخه الکس مگه موهاش قهوهایه؟بعدم اون که دوست دختر داره
ته: ات بده ببینم چیه؟
هه این هه این فوتوشاپه وایی خدا با اینا منو میخواست گول بزنه؟
ات:میخوای چیکار کنی؟
ته:هیچی یه فیلم سینمایی میسازم
و به یونا زنگ زد
ته:سلام شماره نونا رو بده
یونا:اس ام اس میکنم
☆تلفن نونا و ته☆
نونا:عکسا رو دیدی؟
ته: بیا پیشم اون زن و بچش رفتن ولی تو چجوری عکسا رو پیدا کردی
نونا:تو به اونش کاری نداشته باش درو باز کن
ته:اوک
☆پایان تماس☆
نونا:ته جونم بالاخره بهم رسیدیم
و ات زد تو سر نونا و اون بیهوش شد
ته:اون خیلی احمقه
ات:باهاش چیکار میکنی
ته:میدم دست پلیس
فردا صبح ته با نونا به سمت اداره پلیس رفتن
مانور:آقای کیم دوباره چه اطلاعات...
ایشون کین؟
ته ماجرا رو تعریف کرد اونام بردنش زندان
و داستان تموم شد
بچه ها این فیک رو سعی کردم با احساس تر بنویسم چون نمیخواستم که چرت بشه ولی بنظرم بازم مسخرس نمیدونم ولی لطفا بهم ایده تکپارتی یا چند پارتی بدید که بزودی میزارم
۸.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.