پارت هشتاد سه غریبه آشنا
#پارت_هشتاد_سه #غریبه_آشنا
بکهیون:
ئونسو آروم تر شده بود،سعی کردم بیشتر کنارش باشم ،بسشتر بهش توجه کنم ،ک ازم دلخور نباشه...در زدن...سهون رفت در رو باز کنه...
سهون:سلام،بفرمایید داخل
ئونسو نشسته بود رو مبل،سرمو گذاشته بودم رو پاش و دراز کشیده بودم ئونسو با موهام بازی میکرد و باهم حرف میزدیم،فک کردم شاید تانیاست،راحت نشسته بودیم...منم همینجوری حرف میزدم اصلن توجه نکردم کی اومده
-بکهیون بلند شو
+ئونسو خوابیدم دیگه
یونا:سلام
+سلام،اتاق سهون ک دیگه خودت میدونی کجاست راحت هم باش
یونا:اتاق سهون چرا
-بکهیون عزیزم بلند شو
سرمو برگردوندم...چشمام گرد شد...این کی اومد اینجا...حوصلشو نداشتم،بلند شدم نشستم
+کارتو بگو
یونا:من..من نمیخوام فردا شب بیام
+منم اصلا مشتاق نیستم
یونا:چیکار کنیم
+نمیدونم
سوهو:دوتاتون میرید
+وای هیونگگگ،راه حل بگو بجای اینکه فقط بگی برید
سوهو:تاحالا دیدید کسی بتونه از برنامه ای ک کمپانی براش میچینه فرار کنه،همه هم دیگه فهمیدن این ماجرا الکیه پس میرید
یونا:خانم لی ئونسو تو مشاوری یه کاری نمیتونی انجام بدی
-اگه دست من بود ک نمیزاشتم حتی اتفاقی بیافته ک پاتو بزاری اینجا
سوهو:ئونسو جان
-فک نمیکنم کرای از من بر بیاد
یونا:حتی تلاش هم نمیکنی،پس اون همه مصاحبه همش الکی بود
-کارها و رفتار من به خودم مربوطه خانم محترم،شما سرت تو کار خودت باشه
سوهو:بسه دخترا
+ئونسو یکم آروم تر
یونا:چرا شما با من اینطوری رفتار می کنید من تقصیری ندارم،منم مثل شماهام منم راضی نیستم،شماها خبر ندارید از دل من...
برگشت سهون پشت سرش بود،چند لحظه خیره شد به سهون...رفت بیرون
سهون:کاش اینجوری باهاش حرف نمیزدید
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
بکهیون:
ئونسو آروم تر شده بود،سعی کردم بیشتر کنارش باشم ،بسشتر بهش توجه کنم ،ک ازم دلخور نباشه...در زدن...سهون رفت در رو باز کنه...
سهون:سلام،بفرمایید داخل
ئونسو نشسته بود رو مبل،سرمو گذاشته بودم رو پاش و دراز کشیده بودم ئونسو با موهام بازی میکرد و باهم حرف میزدیم،فک کردم شاید تانیاست،راحت نشسته بودیم...منم همینجوری حرف میزدم اصلن توجه نکردم کی اومده
-بکهیون بلند شو
+ئونسو خوابیدم دیگه
یونا:سلام
+سلام،اتاق سهون ک دیگه خودت میدونی کجاست راحت هم باش
یونا:اتاق سهون چرا
-بکهیون عزیزم بلند شو
سرمو برگردوندم...چشمام گرد شد...این کی اومد اینجا...حوصلشو نداشتم،بلند شدم نشستم
+کارتو بگو
یونا:من..من نمیخوام فردا شب بیام
+منم اصلا مشتاق نیستم
یونا:چیکار کنیم
+نمیدونم
سوهو:دوتاتون میرید
+وای هیونگگگ،راه حل بگو بجای اینکه فقط بگی برید
سوهو:تاحالا دیدید کسی بتونه از برنامه ای ک کمپانی براش میچینه فرار کنه،همه هم دیگه فهمیدن این ماجرا الکیه پس میرید
یونا:خانم لی ئونسو تو مشاوری یه کاری نمیتونی انجام بدی
-اگه دست من بود ک نمیزاشتم حتی اتفاقی بیافته ک پاتو بزاری اینجا
سوهو:ئونسو جان
-فک نمیکنم کرای از من بر بیاد
یونا:حتی تلاش هم نمیکنی،پس اون همه مصاحبه همش الکی بود
-کارها و رفتار من به خودم مربوطه خانم محترم،شما سرت تو کار خودت باشه
سوهو:بسه دخترا
+ئونسو یکم آروم تر
یونا:چرا شما با من اینطوری رفتار می کنید من تقصیری ندارم،منم مثل شماهام منم راضی نیستم،شماها خبر ندارید از دل من...
برگشت سهون پشت سرش بود،چند لحظه خیره شد به سهون...رفت بیرون
سهون:کاش اینجوری باهاش حرف نمیزدید
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۱۰.۶k
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.