هربار از من ناراحت میشد
هربار از من ناراحت میشد
دستمو ول میکرد
میرفت یک متر جلوتر از من قدم میزد
تمام عرض یک پارک رو اینطوری طی میکردیم
تا اینکه
تموم میشد و میومد دستمو میگرفت و به حرفاش ادامه میداد یه جوری که انگار نه انگار ناراحت شده..
هرچقدر میگذشت بیشتر عاشقش میشدم
تا اینکه سال بعدش وسط اون روزای خوب.. خودش و خانوادش تو یه تصادف جاده ای از بین رفتند.
بعد از چندین سال الان،
من هرجا قدم میزنم
حس می کنم همیشه اون
یک متر جلوتر از من قدم میزنه
و من پشیمون لحظاتی ام که گذاشتم اون
عرض یک پارک رو تنهایی با ناراحتیاش طی کنه.. .
دستمو ول میکرد
میرفت یک متر جلوتر از من قدم میزد
تمام عرض یک پارک رو اینطوری طی میکردیم
تا اینکه
تموم میشد و میومد دستمو میگرفت و به حرفاش ادامه میداد یه جوری که انگار نه انگار ناراحت شده..
هرچقدر میگذشت بیشتر عاشقش میشدم
تا اینکه سال بعدش وسط اون روزای خوب.. خودش و خانوادش تو یه تصادف جاده ای از بین رفتند.
بعد از چندین سال الان،
من هرجا قدم میزنم
حس می کنم همیشه اون
یک متر جلوتر از من قدم میزنه
و من پشیمون لحظاتی ام که گذاشتم اون
عرض یک پارک رو تنهایی با ناراحتیاش طی کنه.. .
۴.۵k
۰۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.