تا وقتی که نفس میکشم فصل ۲ پارت ۵
تا وقتی که نفس میکشم فصل ۲ پارت ۵
+چون من پیداش کردم!
_چی؟
+من گلوریا رو پیدا کردم!
_چجوری؟!
+یک کسی هست ک بالای تپه ها زندگی میکنه.. نمیدونن کیه! نمیدونن حتی چیه! ولی قابلیت های ترسناکی داره..
_خب شاید یه جادوگره..
+یک جادوگره معمولی نه ته! میدونی اهالی اونجا چی میگن؟! میگن چشمای بی اندازه درشت داره! چشمایی ک همیشه رنگش درحال تعقییره! این ویژگی ها تو رو یاده کی میندازه؟؟
با تردید و شک لب زدم
_گلوریا...
+آره گلوریااا! معرکه نیست؟
_راستش نمیدونم.. اما
+نه تهیونگ! این نمیتونه احتمالی باشه! ما باید پیداش کنیم..
_آخه تو مطمئن نیستی!
+قلمروی دیویث پهناتر از این حرفاست! اما ساکنان صادقی داره.. من مطمئنم اونا یک شخصی رو دیدن! یک بانوی زیبا رو دیدن! و اون بانوی منه..
_خب دقیقا کجاست؟
با اخمی تلخ ادامه داد
+جنگل سیاه...
_جونگکوک شوخیت گرفته؟؟؟
+ته ما باید بریم اونجا..
_عمراً! میدونی چقدر خطرناکه!
+من اینکارا رو واسه ی خودم نمیکنم! میخوای گلوریامو برگردونم..
با این حرف، خشم چند ساله ای تو دلم شعله ور شد.
_ببین کوک! برات احترام زیادی قائلم به حرمت ۸ سال دوستی!! اما میدونی چیه؟! تو اصلاً تعقییر نکردی! من نمیگم اینکارو نکن.. نمیخوام جلوت رو بگیرم! تو فقط به فکره منافع خودتی!!!
+تهیونگ من....
_هم من! هم تو! هم جیمین یک قراری باهم گذاشتیم!!! گفتیم ک گلوری ماله هیچکدوممون نیست! ببینم یادته؟! گفتیم خودش انتخاب کنه! یادته؟! گفتیم خودش انتخاب کنه کوووووک!
+خب برای همینههه! من میرم جنگل سیاه! نه.. ما میریم جنگل سیاه به جیمین هم خبر میدیم! گلوریارو پیدا میکنیم و از حسمون بهش میگیم! اون خودش انتخاب میکنه مگه نه؟! ما ک قرار نیست به کسی اجبار کنیم! هاا؟؟ خوبع؟؟
هوفی از سره کلافگی کشیدم.. به ناچار گفتم
_باشه قبوله..
+همینه تهیونگ!!
خندید و بغلم کرد.
_ولی یه شرطی دارم!
+تو جونمو بخواه شازده.. عامم نه جون ک نه! ولی جان؟! چه شرطی؟
_اگر ما گلوری رو پیدا کردیم نباید کاری کنیم ک نسبت به هر تصمیمی ک قراره بگیره دودل بشه! نمیخوام مثله دفعه ی قبل بشه (بچه ها صاری! نمیخواستم مزاحم خوندنتون بشم ولی یک نکته ی کوچیک اینجا هست.. منظوره تهیونگ از دفعه ی قبل زمانیه که ته و کوک با هم مشکل داشتن و برای به دست آوردن گلوریا هر کاری میکردن! الان ته از شرایطی ک قراره در آینده به وجود بیاد هراس داره.. حالا اتفاقی میوفته در پارت های بعد که قادر به گفتنش نیستم! اما امیدوارم این فصل هم براتون دل انگیز بشه!.. از پارت بعد سفرشون شروع میشه.. فعلاً تا پارت بعد🤍✨ کامنت هم یادتون نرههاا!! ببینم کسی لایک کرده ولی کامنت نذاشته اتفاقات بدی میوفته😐😐😐 چرا کاری میکنین کارم به اینجاها بکشه هاان؟؟😑💔)
+چون من پیداش کردم!
_چی؟
+من گلوریا رو پیدا کردم!
_چجوری؟!
+یک کسی هست ک بالای تپه ها زندگی میکنه.. نمیدونن کیه! نمیدونن حتی چیه! ولی قابلیت های ترسناکی داره..
_خب شاید یه جادوگره..
+یک جادوگره معمولی نه ته! میدونی اهالی اونجا چی میگن؟! میگن چشمای بی اندازه درشت داره! چشمایی ک همیشه رنگش درحال تعقییره! این ویژگی ها تو رو یاده کی میندازه؟؟
با تردید و شک لب زدم
_گلوریا...
+آره گلوریااا! معرکه نیست؟
_راستش نمیدونم.. اما
+نه تهیونگ! این نمیتونه احتمالی باشه! ما باید پیداش کنیم..
_آخه تو مطمئن نیستی!
+قلمروی دیویث پهناتر از این حرفاست! اما ساکنان صادقی داره.. من مطمئنم اونا یک شخصی رو دیدن! یک بانوی زیبا رو دیدن! و اون بانوی منه..
_خب دقیقا کجاست؟
با اخمی تلخ ادامه داد
+جنگل سیاه...
_جونگکوک شوخیت گرفته؟؟؟
+ته ما باید بریم اونجا..
_عمراً! میدونی چقدر خطرناکه!
+من اینکارا رو واسه ی خودم نمیکنم! میخوای گلوریامو برگردونم..
با این حرف، خشم چند ساله ای تو دلم شعله ور شد.
_ببین کوک! برات احترام زیادی قائلم به حرمت ۸ سال دوستی!! اما میدونی چیه؟! تو اصلاً تعقییر نکردی! من نمیگم اینکارو نکن.. نمیخوام جلوت رو بگیرم! تو فقط به فکره منافع خودتی!!!
+تهیونگ من....
_هم من! هم تو! هم جیمین یک قراری باهم گذاشتیم!!! گفتیم ک گلوری ماله هیچکدوممون نیست! ببینم یادته؟! گفتیم خودش انتخاب کنه! یادته؟! گفتیم خودش انتخاب کنه کوووووک!
+خب برای همینههه! من میرم جنگل سیاه! نه.. ما میریم جنگل سیاه به جیمین هم خبر میدیم! گلوریارو پیدا میکنیم و از حسمون بهش میگیم! اون خودش انتخاب میکنه مگه نه؟! ما ک قرار نیست به کسی اجبار کنیم! هاا؟؟ خوبع؟؟
هوفی از سره کلافگی کشیدم.. به ناچار گفتم
_باشه قبوله..
+همینه تهیونگ!!
خندید و بغلم کرد.
_ولی یه شرطی دارم!
+تو جونمو بخواه شازده.. عامم نه جون ک نه! ولی جان؟! چه شرطی؟
_اگر ما گلوری رو پیدا کردیم نباید کاری کنیم ک نسبت به هر تصمیمی ک قراره بگیره دودل بشه! نمیخوام مثله دفعه ی قبل بشه (بچه ها صاری! نمیخواستم مزاحم خوندنتون بشم ولی یک نکته ی کوچیک اینجا هست.. منظوره تهیونگ از دفعه ی قبل زمانیه که ته و کوک با هم مشکل داشتن و برای به دست آوردن گلوریا هر کاری میکردن! الان ته از شرایطی ک قراره در آینده به وجود بیاد هراس داره.. حالا اتفاقی میوفته در پارت های بعد که قادر به گفتنش نیستم! اما امیدوارم این فصل هم براتون دل انگیز بشه!.. از پارت بعد سفرشون شروع میشه.. فعلاً تا پارت بعد🤍✨ کامنت هم یادتون نرههاا!! ببینم کسی لایک کرده ولی کامنت نذاشته اتفاقات بدی میوفته😐😐😐 چرا کاری میکنین کارم به اینجاها بکشه هاان؟؟😑💔)
۱۱.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.