نفس زندگی پارت ۵
ذهن جولیا : دامیان تو چه آدم کثیفی هستی چطور دلت امد با آنیا این کار رو کنی
آنیا : اون کاری نکرده بابام گفته که نباید نزدیک من بشه
جولیا : بابات بدش میاد ازش
آنیا : نمیدونم موقعی که پنج سالم بود اصرار داشت که با دامیان دوست بشم
جولیا : باید من با دامیان صحبت کنم تو هم باید بامن بیای
آنیا : اما
جولیا : اما و اگر نداریم دنبالم بیا
آنیا و جولیا پیش دامیان رفتن و
جولیا : دامیان
دامیان : میشه ولم کنی امروز واقعا اعصاب ندارم
زنگ کلاس خورد
(داخل کلاس)
معلم : خب بچه ها امروز قراره گروه بندی کنیم برای اردو
گروه اول آنیا فورجر دامیان دزموند و جولیا دزموند و توماس ویلیامز
گروه دوم بکی بلک بل گلوریا آنجل وسارا آگراس و بتی بلیر
گروه سوم مگی شرلی. کاترین بلیر لیسا آمپور(کمبود فامیلی) و فانتین بلیر
تمام هیچ اعتراضی هم قبول نمیشه
همه کلاس: چشمممم
(زنگ تفریح)
دامیان : هوی کله صورتی ....زیاد تو دست و پای من نباش
جولیا : دامیان دیگه بسه تو تادیروز میگفتی که عاشق آنیا هستی
دامیان : اون مال دیروز بود الان مال الانه
انیا : میشه بس کنید من دیگه نمی تونم تحمل کنم(با داد)
دامیان : نه نمیشه بعدشم حق نداری که سر من داد بزنی فهمیدی ...فهمیدیییی(با داد)
آنیا : م..من...م..ن..ظ..و..ر..م..ت..و..ن..بو..دی (بابغض)
ذهن دامیان : میدونم ولی واقعا من دوسش دارم ولی بخاطر باباش بهم زدیم
جولیا : دامیان بهتر نیست که رابطتون رو یواشکی انجام بدید
دامیان : راست میگی باید ....امم...آنیا منو ببخش
آنیا : می بخشمت
بعد دامیان آنیا رو بغل کرد و لبش رو بوس کرد دامیان جوری فشار داد که انیا تو بغل دامیان له شد
لوید که خودش رو مثل دارسون کرده بود دید اعصبانی شد
ذهن لوید : حیف وگرنه تا جایی که میخوردی میزدمت
تا پارت بعد خداحافظ 👋👋
آنیا : اون کاری نکرده بابام گفته که نباید نزدیک من بشه
جولیا : بابات بدش میاد ازش
آنیا : نمیدونم موقعی که پنج سالم بود اصرار داشت که با دامیان دوست بشم
جولیا : باید من با دامیان صحبت کنم تو هم باید بامن بیای
آنیا : اما
جولیا : اما و اگر نداریم دنبالم بیا
آنیا و جولیا پیش دامیان رفتن و
جولیا : دامیان
دامیان : میشه ولم کنی امروز واقعا اعصاب ندارم
زنگ کلاس خورد
(داخل کلاس)
معلم : خب بچه ها امروز قراره گروه بندی کنیم برای اردو
گروه اول آنیا فورجر دامیان دزموند و جولیا دزموند و توماس ویلیامز
گروه دوم بکی بلک بل گلوریا آنجل وسارا آگراس و بتی بلیر
گروه سوم مگی شرلی. کاترین بلیر لیسا آمپور(کمبود فامیلی) و فانتین بلیر
تمام هیچ اعتراضی هم قبول نمیشه
همه کلاس: چشمممم
(زنگ تفریح)
دامیان : هوی کله صورتی ....زیاد تو دست و پای من نباش
جولیا : دامیان دیگه بسه تو تادیروز میگفتی که عاشق آنیا هستی
دامیان : اون مال دیروز بود الان مال الانه
انیا : میشه بس کنید من دیگه نمی تونم تحمل کنم(با داد)
دامیان : نه نمیشه بعدشم حق نداری که سر من داد بزنی فهمیدی ...فهمیدیییی(با داد)
آنیا : م..من...م..ن..ظ..و..ر..م..ت..و..ن..بو..دی (بابغض)
ذهن دامیان : میدونم ولی واقعا من دوسش دارم ولی بخاطر باباش بهم زدیم
جولیا : دامیان بهتر نیست که رابطتون رو یواشکی انجام بدید
دامیان : راست میگی باید ....امم...آنیا منو ببخش
آنیا : می بخشمت
بعد دامیان آنیا رو بغل کرد و لبش رو بوس کرد دامیان جوری فشار داد که انیا تو بغل دامیان له شد
لوید که خودش رو مثل دارسون کرده بود دید اعصبانی شد
ذهن لوید : حیف وگرنه تا جایی که میخوردی میزدمت
تا پارت بعد خداحافظ 👋👋
۷۱۴
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.