فیک تهیونگ پارت ۶
از دید ا.ت با لوگان رفتم خونه ، لوکان برادر خوبی بود تنها بدیش این هوس های جنسیشه دلم درد میکرد یواش دستشو اورد و زیر دلمو ماساژ داد محم دستشو پس زدم و رفتم تو اتاقم درو خواستم ببندم که اومد تو اتاق گفتم : چیکار میخوای کنی .
گفت : اگر بخوای من میرم فقط باید اگر اتفاقی داخل بدنت افتاد به کسی چزی نگومنضورشو نفهمیدم ولی حاظرم هر کاری انجام بدم که بره فقط بره گفتم : ارع باشههههفقط برو اینو که گفتم با یه پوزخند رفت بیرون .رفتم حموم بعدشم رفتم رو پشت بوم من فردا باید به ته اعتراف کنم و گرنه دیگه هیچوقت نمیبینمش همینجور که اینارو داد میردم گریه هم میکرد
.
فردا صبح ساعت ۷.
سرویس گرفتم رفتم مدرسه یهو ته رو دیدم سعی کردم خوشحال خودمو نشون بدم پیش جیمین بود رفتم دستشو بغل کردم گفتم : سلاممم تهه چجوری ؟ و یه لبخند زایه زدم . یهو یواش خودشو از من دور کرد و گفت : لطفا ولم کن . با این حرفش دلم ریخت . ازش فاصله گرفتم ولی دنبالش میرفتم رسیدیم تو کلاس یهو یه بسته توت فرنگی به من داد با این کارش ذوغ کردم و گونشو بوسیدم و گفتم : وایی ممنونم ته من عاشقتممم.
یهو دیدم ته با تعجب نگام میکنه تازه فهمیدم چی گفتم ، گفتم: آه منظورم توت فرنگیه هه هه هه ( خنده ی الکی )
خودشم خندید با ته و جیمین تو حیاط بودیم دلم هنوز درد میکرد . یهو یکی از نودل هایی که تو بوفه ی مدرسه گرفته بود رو گرفت سمتم یهو عق زدم یه لحظه به خودم شک کردم که حامله باشم . ته: هی ا.ت چت شده میخوای بریم پیش مربی بهداشت ؟ گفتم : آهه نه ممنونم اوم .دلم درد میکردم در حدی که هر لحظه بود بزنم زیر گریه .....
۳ ماه بعد .
درسته من حامله بودم ولی به لوگان چیزی نگفتم و شکمم بزرگ شده بود رفتم مدرسه و با ته و جیمین حرف میزدم
گفت : اگر بخوای من میرم فقط باید اگر اتفاقی داخل بدنت افتاد به کسی چزی نگومنضورشو نفهمیدم ولی حاظرم هر کاری انجام بدم که بره فقط بره گفتم : ارع باشههههفقط برو اینو که گفتم با یه پوزخند رفت بیرون .رفتم حموم بعدشم رفتم رو پشت بوم من فردا باید به ته اعتراف کنم و گرنه دیگه هیچوقت نمیبینمش همینجور که اینارو داد میردم گریه هم میکرد
.
فردا صبح ساعت ۷.
سرویس گرفتم رفتم مدرسه یهو ته رو دیدم سعی کردم خوشحال خودمو نشون بدم پیش جیمین بود رفتم دستشو بغل کردم گفتم : سلاممم تهه چجوری ؟ و یه لبخند زایه زدم . یهو یواش خودشو از من دور کرد و گفت : لطفا ولم کن . با این حرفش دلم ریخت . ازش فاصله گرفتم ولی دنبالش میرفتم رسیدیم تو کلاس یهو یه بسته توت فرنگی به من داد با این کارش ذوغ کردم و گونشو بوسیدم و گفتم : وایی ممنونم ته من عاشقتممم.
یهو دیدم ته با تعجب نگام میکنه تازه فهمیدم چی گفتم ، گفتم: آه منظورم توت فرنگیه هه هه هه ( خنده ی الکی )
خودشم خندید با ته و جیمین تو حیاط بودیم دلم هنوز درد میکرد . یهو یکی از نودل هایی که تو بوفه ی مدرسه گرفته بود رو گرفت سمتم یهو عق زدم یه لحظه به خودم شک کردم که حامله باشم . ته: هی ا.ت چت شده میخوای بریم پیش مربی بهداشت ؟ گفتم : آهه نه ممنونم اوم .دلم درد میکردم در حدی که هر لحظه بود بزنم زیر گریه .....
۳ ماه بعد .
درسته من حامله بودم ولی به لوگان چیزی نگفتم و شکمم بزرگ شده بود رفتم مدرسه و با ته و جیمین حرف میزدم
۴۶.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.