Police and love
Police and love
Pt15
ویو مینهو
سه تا پیام آخرش مال همین دیروزه
یعنی جیسونگ بخاطر این انقد ترسیده بود شیبال میکشمت عوضی
اعصابم خراب شد و رفتم از توی
یخچال یه بطری اب رو سر کشیدم بعد
رفتم تو اتاق پیش جیسونگ و اروم کنارش خوابیدم
بغلش کردم و سرشو نوازش کردم اینکارو ادامه تا دادم تا اینکه چشمام گرم شد و خوابم گرفت
ویو جیسونگ :
با نور خورشید که اتاق رو پر کرده بود بیدار شدم یه نگاهی به جای مینهو کردم
خالی بود
مینهو ادم صحرخیزی بود برای همین گفتم شاید تو حال یا پذیرایی درحال ورزشی چیزیه
از روی تخت بلند شدم و میخاستم برم آشپزخونه
ولی تا در اتاقو باز کردم
مینهو رو روی زمین دیدم
جیسونگ : مینهو؟؟ (داد)
مینهو که روی زمین افتاده بود
نگاهی به جیسونگ کرد و چشماش رو بست
جیسونگ به سمت مینهو دویید و سر مینهو رو روی پاهاش گذاشتو
جیسونگ : مینهو ....چیشده(*اشک)
مینهوو
جیسونگ سریع بلند شد شماره آژانس رو گرفت
بعد دوباره به سمت مینهو اومد و دستشو روی قبلش گذاشت
قلبش میزد ولی ضربانش خیلی نامعلوم بود
.
.
جیسونگ ، همراه با کادر درمانیِ آژانس مینهو رو بردن بیمارستان و بستری کردن
ویو جیسونگ :
سه ساعتی میشه که مینهو رو اووردم بیمارستان
پسر مینهو چش شده؟؟
حتی نمیتونم تصور کنم که مریض بشه چه برسه به....اه...خدای من
(سرشو بین دستاش میگیره
چندمین گذشت و رفتم از پشت شیشه نگاهش کنم که یکی رو دیدم که داره از پشت شیشه مینهو رو نگاه میکنه
تعجب کردم رفتم جلوتر
دیدم مینهو بود نگاه ترسناکی بهم کرد
که یهو از خواب پریدم
داشتم نفس نفس میزدم
که یهو دستی اومد روی شونه ام
لی فلیکس بود
لی فلیکس : اوه سلام
اینجا چیکار میکنی؟؟ مینهو همسرت کجاست؟؟
جیسونگ : سلام از روی صندلی بلند شد و تعظیم کوچیکی کرد و ادامه داد
حالش بد شده بود اووردمش بیمارستان(ناراحت)
لی فلیکس : میخوای بریم ببینیش؟
جیسونگ : عاره الان میخاستم برم که شمارو دیدم
لی فلیکس : عاها باشه پس بریم
لی فلیکس همراه جیسونگ به اتاق مینهو رفتن
Pt15
ویو مینهو
سه تا پیام آخرش مال همین دیروزه
یعنی جیسونگ بخاطر این انقد ترسیده بود شیبال میکشمت عوضی
اعصابم خراب شد و رفتم از توی
یخچال یه بطری اب رو سر کشیدم بعد
رفتم تو اتاق پیش جیسونگ و اروم کنارش خوابیدم
بغلش کردم و سرشو نوازش کردم اینکارو ادامه تا دادم تا اینکه چشمام گرم شد و خوابم گرفت
ویو جیسونگ :
با نور خورشید که اتاق رو پر کرده بود بیدار شدم یه نگاهی به جای مینهو کردم
خالی بود
مینهو ادم صحرخیزی بود برای همین گفتم شاید تو حال یا پذیرایی درحال ورزشی چیزیه
از روی تخت بلند شدم و میخاستم برم آشپزخونه
ولی تا در اتاقو باز کردم
مینهو رو روی زمین دیدم
جیسونگ : مینهو؟؟ (داد)
مینهو که روی زمین افتاده بود
نگاهی به جیسونگ کرد و چشماش رو بست
جیسونگ به سمت مینهو دویید و سر مینهو رو روی پاهاش گذاشتو
جیسونگ : مینهو ....چیشده(*اشک)
مینهوو
جیسونگ سریع بلند شد شماره آژانس رو گرفت
بعد دوباره به سمت مینهو اومد و دستشو روی قبلش گذاشت
قلبش میزد ولی ضربانش خیلی نامعلوم بود
.
.
جیسونگ ، همراه با کادر درمانیِ آژانس مینهو رو بردن بیمارستان و بستری کردن
ویو جیسونگ :
سه ساعتی میشه که مینهو رو اووردم بیمارستان
پسر مینهو چش شده؟؟
حتی نمیتونم تصور کنم که مریض بشه چه برسه به....اه...خدای من
(سرشو بین دستاش میگیره
چندمین گذشت و رفتم از پشت شیشه نگاهش کنم که یکی رو دیدم که داره از پشت شیشه مینهو رو نگاه میکنه
تعجب کردم رفتم جلوتر
دیدم مینهو بود نگاه ترسناکی بهم کرد
که یهو از خواب پریدم
داشتم نفس نفس میزدم
که یهو دستی اومد روی شونه ام
لی فلیکس بود
لی فلیکس : اوه سلام
اینجا چیکار میکنی؟؟ مینهو همسرت کجاست؟؟
جیسونگ : سلام از روی صندلی بلند شد و تعظیم کوچیکی کرد و ادامه داد
حالش بد شده بود اووردمش بیمارستان(ناراحت)
لی فلیکس : میخوای بریم ببینیش؟
جیسونگ : عاره الان میخاستم برم که شمارو دیدم
لی فلیکس : عاها باشه پس بریم
لی فلیکس همراه جیسونگ به اتاق مینهو رفتن
- ۱۸.۱k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط