ناجی پارت ٨
#ناجی #پارت_٨
+چیه نگار انقدر زر میزنی
-میشه بگی کجایی ؟!
+خونه اقا شجاع....ول کن دیگ ی قبرستونی هستم
-میگم کجایی چ گوهی داری میخوری ب کی میگی نمیدونم خودتون میدونین
+ب اقاجون
-اون دیگ کیه.....یاخدا....کجایی تو
+نگار انقدر سوال نکن....
-خو لعنتی بگو ک جات خوبه
+عالیه
-بگو چی کار میکنی
دیگ حریفش نشدم و همه چیو گفتم
بعد اینک تمام جریانو شنید گفت
+ای توف تو اون شانس خوبت حالاما باشیم بعد دوروز معتاد میشیم اونوقت تو ی روز ...والا چی بگم
خندیدم و گفتم هیچی نگی بهتره منم الان برم وسایل ناهارو اماده کنم ک بخوریم
-باشه برو
+فعلا
-فعلا
از رو تخت بلند شدم و سریع اومدم پایین و میزو چیدم و همه چیو اماده کردم اقاجون ک نمازسو خوند گفت
-میرم ارام جونو صدا کنم
و رفت بالا بعد چند دقیقه صدای زنگ ایفون ب گوشم خورد غذا رو ب ناچار با پول خودم حساب کردم و واقعا روم نمیشد ک بخوام بگم ک اقاجون بیا حساب کن غذا هارو ک تو دیس ریختم و گزاشتم وسط اقا جون و ارم جون اومدن وسط
اقاجون گفت
-اع غذا رو اوردن چرا صدام نکردی بیام حساب کنم
+ن دیگ عیبی نداره حالا من حساب کردم
همه دور میز نشستیم برای همه ی ما کوبیده سفارش داده بود برای ارام جون ک ریختم اقاجون با اشاره طوری ک ارام جون نفهمه گفت ک من بهش غذا بدم اومدم کنارش نشستم و با لبخند گفتم
+خب ارام جون کوبیده رو بخوریدن ک سرد میشه ها من ک ب شخصه عاشق کوبیدم
قاشق و اوردم سمت دهنش ک یهو زد زیر قاشق یهو از جاش بلند شد و داد زد
-تو حق نداری عاشق غذایی باشی ک شیرین من دوست داشت بلند شدم ک ارومش کنم ک هولم داد و داد زد
-از خونه منو شیرینم از همه چیز همه جا برو بیرووووون
تو چشماش چند ثانیه ای نگاه کردم نمیدونستم باید بمونم یا ن
گفتم
+باشه میرم
رو ب اقاجون گفتم
+فک نکنین ک جا زدم من اهل جازدن نیستم خانمتون دوست نداشت
پله ها رو رفتم بالا و سمت اتاق درو باز کردم بغض تو گلوم اذیتم میکرد لباسایی ک تا دیشب تنم بودو تنم کردم بقیه وسایلمم کردم تو کوله انقدر لج کرده بودم ک ی کاغذ گرفتم و نوشتم
اقا رضا این شمارمه پول کبابا شد ١٩٨تومن ی روز قرار بزاریم تا بهم بدین اخه من مثل شما نیستم ک داشته باشم١٩٨تومن هم برام خیلی زیاده کاغذو بردم تو اتاقش رو میز کارش گزاشتم اشکمو پاک کردم و اومدم پایین اومدم از در برم بیرون ولی ی حرفی ک تو دلم بود خیلی اذیتم میکرد برگشتم و رو ب ارام گفتم
+چیه نگار انقدر زر میزنی
-میشه بگی کجایی ؟!
+خونه اقا شجاع....ول کن دیگ ی قبرستونی هستم
-میگم کجایی چ گوهی داری میخوری ب کی میگی نمیدونم خودتون میدونین
+ب اقاجون
-اون دیگ کیه.....یاخدا....کجایی تو
+نگار انقدر سوال نکن....
-خو لعنتی بگو ک جات خوبه
+عالیه
-بگو چی کار میکنی
دیگ حریفش نشدم و همه چیو گفتم
بعد اینک تمام جریانو شنید گفت
+ای توف تو اون شانس خوبت حالاما باشیم بعد دوروز معتاد میشیم اونوقت تو ی روز ...والا چی بگم
خندیدم و گفتم هیچی نگی بهتره منم الان برم وسایل ناهارو اماده کنم ک بخوریم
-باشه برو
+فعلا
-فعلا
از رو تخت بلند شدم و سریع اومدم پایین و میزو چیدم و همه چیو اماده کردم اقاجون ک نمازسو خوند گفت
-میرم ارام جونو صدا کنم
و رفت بالا بعد چند دقیقه صدای زنگ ایفون ب گوشم خورد غذا رو ب ناچار با پول خودم حساب کردم و واقعا روم نمیشد ک بخوام بگم ک اقاجون بیا حساب کن غذا هارو ک تو دیس ریختم و گزاشتم وسط اقا جون و ارم جون اومدن وسط
اقاجون گفت
-اع غذا رو اوردن چرا صدام نکردی بیام حساب کنم
+ن دیگ عیبی نداره حالا من حساب کردم
همه دور میز نشستیم برای همه ی ما کوبیده سفارش داده بود برای ارام جون ک ریختم اقاجون با اشاره طوری ک ارام جون نفهمه گفت ک من بهش غذا بدم اومدم کنارش نشستم و با لبخند گفتم
+خب ارام جون کوبیده رو بخوریدن ک سرد میشه ها من ک ب شخصه عاشق کوبیدم
قاشق و اوردم سمت دهنش ک یهو زد زیر قاشق یهو از جاش بلند شد و داد زد
-تو حق نداری عاشق غذایی باشی ک شیرین من دوست داشت بلند شدم ک ارومش کنم ک هولم داد و داد زد
-از خونه منو شیرینم از همه چیز همه جا برو بیرووووون
تو چشماش چند ثانیه ای نگاه کردم نمیدونستم باید بمونم یا ن
گفتم
+باشه میرم
رو ب اقاجون گفتم
+فک نکنین ک جا زدم من اهل جازدن نیستم خانمتون دوست نداشت
پله ها رو رفتم بالا و سمت اتاق درو باز کردم بغض تو گلوم اذیتم میکرد لباسایی ک تا دیشب تنم بودو تنم کردم بقیه وسایلمم کردم تو کوله انقدر لج کرده بودم ک ی کاغذ گرفتم و نوشتم
اقا رضا این شمارمه پول کبابا شد ١٩٨تومن ی روز قرار بزاریم تا بهم بدین اخه من مثل شما نیستم ک داشته باشم١٩٨تومن هم برام خیلی زیاده کاغذو بردم تو اتاقش رو میز کارش گزاشتم اشکمو پاک کردم و اومدم پایین اومدم از در برم بیرون ولی ی حرفی ک تو دلم بود خیلی اذیتم میکرد برگشتم و رو ب ارام گفتم
۱۰۹.۰k
۱۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.