پلیس ابلیس part

پلیس. ابلیس. part²¹

رفتم داخل استخر و یه پیشبند به کمرم بستم و یه دستمال به سرم و شروع کردم دیوار های سالن استخر رو تمیز میکردم
بعد از اینکه دیوار ها تموم شد رفتم داخل آب استخر و کلا رفتم زیر آب که دریچه تخلیه آب رو بردارم و هی داشتم سعی میکردم برش دارم که آب خالی بشه که یهو جونگ کوک و عموش آمدن داخل سالن استخر
جونگ کوک : تو اینجا چی کار می‌کنی ؟
ا.ت : اومدم اینجا رو تمیز کنم دیگه
جونگ کوک : پس چرا تو آبی
ا.ت : اومدم آب استخر رو تخلیه کنم و تمیزش کنم ولی دریچه تخلیه آب خیلی سفت بود و هی نفسم بند میومد و از زیر آب میومدم بیرون ، بخاطر همین نتونستم دریچه رو باز کنم
ا.ت به نفس نفس افتاده بود و کل بد.نش خیس شده بود
جونگ کوک : نمی‌خواد خودم بازش میکنم
ع.ک : من دیگه میرم شما رو تنها می‌زارم
جونگ کوک بعد از اینکه عمویش رفت شیرجه زد توی استخر و ا.ت رو تو حالتی دید که لباسش بخاطر آب جذب بدنش شده و همه برجستگی هاش معلومه و همینجوری داشت با چهره خمار قدم به قدم نزدیک ا.ت میشد و ا.ت هم هی عقب می‌رفت
ا.ت : چ چی کار می‌کنی ... ببین ما یه قول و قراری داشتیم و قرار شد تا وقتی که اینا اینجا هستن ما ادای دوست دختر و دوست پسر رو در بیاوریم ، ل لطفاً نزدیکم نیا
جونگ کوک نزدیک ا.ت شد که ا.ت تا میخواست بخوره به لبه استخر جونگ کوک از کمرش گرفت و بدنشو چسبوند به خودش
جونگ کوک : این قرار مال قبل از این بود که ترو به قلبم قول بدم
ا.ت : چی میگی برو عقب ولم کن
جونگ کوک : من الان این درچه رو باز میکنم و میرم ولی اینو بدون نمیزارن کسی حتی نگاه چپ بهت بکنه تو فقط مال منی
جونگ کوک خم شد و روی گردن ا.ت یه بوسه ریز گذاشت که باعث لرزش بدن ا.ت شد و بعد کمرش رو ول کرد و رفت داخل آب و دریچه رو باز کرد و یه حوله دور خودش پیچوند و از داخل استخر اومد بیرون و از سالن خارج شد و ا.ت هم چند دقیقه همینطوری مات و مبهوت وایساده بود و شوکه به یجا خیره شده بود و هی با خودش زمزمه میکرد
ا.ت : یعنی واقعا عاشقم شده .... نه بابا مطمعنم یه هوس زود گذره ....ولی اگه واقعا عاشقم شده باشه چی ... واییییی
حالا که آب استخر تقریبا خالی شده بود ا.ت شروع کرد داخل استخر رو تمیز کردن و در حین تمیز کاری ذهنش همش درگیر اون جملاتی بود که چند دقیقه پیش جونگ کوک بهش زده بود ، جونگ کوک کسی بود که با همه سرده و از نظر ا.ت یه فرد سادیسمیه و از همه مهم تر یه خون‌آشامه و باورش نمیشد که این فرد با این خصلت ها این حرف ها رو بهش زده ....خلاصه هم ا.ت هم هانا کار هاشون رو تموم کردن و با هم همزمان نشستن روی کاناپه
هانا : واییی... ایییی هلاک شدم ، جونگ کوک خدا ازت نگذره
ا.ت : وای آره منم خیلی خسته شدم هوففف
هانا : حالا که کارمون تموم شد بریم بار ؟


شرط : فالور ها بشه ۳۰ تا
دیدگاه ها (۲)

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

پلیس. ابلیس. part ¹⁹هانا : اوکی بابا بریم با این دو...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط