و زنگ زدم به رائون
و زنگ زدم به رائون
(مکالمه)
(رائون رو با ر نشون میدم)
ا.ت:الو
ر:الو ا.ت چی شد
ا.ت:کارم تموم شد مامانم بهت زنگ نزد
ر:چرا بهش گفتم پیش مایی دست جمعی رفتیم کافه
ا.ت:اوف مرسی رائون
ر:خواهش فقط کی میرسی
ا.ت:یکم دیگه تو کجایی
ر:با سونگ وان بدبخت دم در نشستیم تا شما تشریف بیارید
ا.ت:ای وای الان زود میام پس فعلا
(پایان مکالمه)
گوشی رو زود قطع کردم و سریع به سمت خونه حرکت کردم
(چند مین بعد)
رسیدم خونه که دیدم رائون و سونگ وان دم در نشستن رفتم سمتشون
ا.ت:وای ببخشید بخاطر من برون موندید
سونگ مین:اشکالی ند...
رائون:خیلیم اشکال داره بیشور میدونی چقدر سخت بود دورغ بگم
سونگ مین:از کی تاحالا انقدر پاک و صادق شدی؟
رائون:🗿🔪
ا.ت و سونگ وان:(خنده)
رائون:خفه شیدددد بیاید بریم تو
رفتیم تو و...
(اره دیگه کلی زر زدن و اینا حالا میریم به فردا)
پاشدم کارام رو کردم و رفتم پایین نشستیم صبحونه خوردیم و با دخترا پاشدیم رفتیم بیرون (و رفتن مدرسه دیگه حال ندارم با جزئیات توضیح بدم)وقتی رسیدیم سه دقیقه دیر کردیم پس بدو بدو رفتیم سمت کلاس و وارد کلاس شدیم
ته:چرا دیر اومدید
ا.ت:کلا سه دقیقه د...
رائون پام رو لگد کرد و دم گوشم گفت خفه شو
رائون:استاد معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه
سونگ وان هم معذرت خواهی کرد و تعظیم کردن اما من خیلی پوکر داشتم بهش نگاه میکرد
ته:خانم ا.ت؟
ا.ت:بله
ته:نمیخواید عذرخواهی کنید؟
ا.ت:خیر
بچه ها داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن
ته:هه باشه(پوزخند)
ا.ت:هه باشه گگگگ(اداش رو در میاره)
بچه ها مثل مجسمه داشتن به ما نگاه میکردن
ته:بشینید سر جاتون(عصبی)
منو دخترا نشستیم و اون اسکل شروع کرد به درس دادن
(بعد از کلاس)
بعله مثل همیشه فقط منو تهیونگ مونده بودیم خواستم برم بیرون که تهیونگ جلوم رو گرفت
ته:کجا خانم کوچولو
ا.ت:خونه آقا شجاع برو اونور باباااا
نه:نه دیگه نشد شما با من میای بخاطر این بل بل زبونیات باید بیشتر کار کنی
ا.ت:بخدا گیسات رو...
ته:چه خبر از کارنامت
ا.ت:باشههههه(عصبی)
زدمش کنار و...
شرط:
۲۰ لایک
۱۵ کامنت
(مکالمه)
(رائون رو با ر نشون میدم)
ا.ت:الو
ر:الو ا.ت چی شد
ا.ت:کارم تموم شد مامانم بهت زنگ نزد
ر:چرا بهش گفتم پیش مایی دست جمعی رفتیم کافه
ا.ت:اوف مرسی رائون
ر:خواهش فقط کی میرسی
ا.ت:یکم دیگه تو کجایی
ر:با سونگ وان بدبخت دم در نشستیم تا شما تشریف بیارید
ا.ت:ای وای الان زود میام پس فعلا
(پایان مکالمه)
گوشی رو زود قطع کردم و سریع به سمت خونه حرکت کردم
(چند مین بعد)
رسیدم خونه که دیدم رائون و سونگ وان دم در نشستن رفتم سمتشون
ا.ت:وای ببخشید بخاطر من برون موندید
سونگ مین:اشکالی ند...
رائون:خیلیم اشکال داره بیشور میدونی چقدر سخت بود دورغ بگم
سونگ مین:از کی تاحالا انقدر پاک و صادق شدی؟
رائون:🗿🔪
ا.ت و سونگ وان:(خنده)
رائون:خفه شیدددد بیاید بریم تو
رفتیم تو و...
(اره دیگه کلی زر زدن و اینا حالا میریم به فردا)
پاشدم کارام رو کردم و رفتم پایین نشستیم صبحونه خوردیم و با دخترا پاشدیم رفتیم بیرون (و رفتن مدرسه دیگه حال ندارم با جزئیات توضیح بدم)وقتی رسیدیم سه دقیقه دیر کردیم پس بدو بدو رفتیم سمت کلاس و وارد کلاس شدیم
ته:چرا دیر اومدید
ا.ت:کلا سه دقیقه د...
رائون پام رو لگد کرد و دم گوشم گفت خفه شو
رائون:استاد معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه
سونگ وان هم معذرت خواهی کرد و تعظیم کردن اما من خیلی پوکر داشتم بهش نگاه میکرد
ته:خانم ا.ت؟
ا.ت:بله
ته:نمیخواید عذرخواهی کنید؟
ا.ت:خیر
بچه ها داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردن
ته:هه باشه(پوزخند)
ا.ت:هه باشه گگگگ(اداش رو در میاره)
بچه ها مثل مجسمه داشتن به ما نگاه میکردن
ته:بشینید سر جاتون(عصبی)
منو دخترا نشستیم و اون اسکل شروع کرد به درس دادن
(بعد از کلاس)
بعله مثل همیشه فقط منو تهیونگ مونده بودیم خواستم برم بیرون که تهیونگ جلوم رو گرفت
ته:کجا خانم کوچولو
ا.ت:خونه آقا شجاع برو اونور باباااا
نه:نه دیگه نشد شما با من میای بخاطر این بل بل زبونیات باید بیشتر کار کنی
ا.ت:بخدا گیسات رو...
ته:چه خبر از کارنامت
ا.ت:باشههههه(عصبی)
زدمش کنار و...
شرط:
۲۰ لایک
۱۵ کامنت
۱۳.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.