روانی دوست داشتنی
روانی دوست داشتنی
*پارت پنجم*
که یهو از رو پله ها افتادم پایین
و بعد سیاهی
«بعد عمل»
-از قصد کردی اینکار و نه(داد)
با داد ارتین به خودم اومدم
+چیییییی بچم(بغض و شوک)
-اون از اون موقع که دوسال ولم کردی من فقط بازیچه بودم برات اینم از اینکه بچم و کشتی(داد)
دیگه نتونستم تحمل کنم و گریه کردم
+تو همچی رو هق نمیدونی هق هق هق
-خب بگو بدونم اون دهن کوفتیت و باز کن منم بدونم(داد)
+نمیشه تو نباید بدونی هق ولی بخدا من لیز خوردم از پله ها
&﷼/-هرزه جنده
یدفه شوک شدم ارتین و مامان باباش چی گفتن بهم اونا همیشه دوستم داشتن اما.... از اون روز همه چی عوض شد
«یه هفته بعد»
به هفتست که چون فکر کردن که من قاتل بچمم هی منو با شلاق میزنن و منو انداختن تو این اتاق پر وسایل شکنجه و یه هفتست بهم غذا ندادن
-هرزه پاشو حوصلم سر رفته یکم سرگرم شم
یهو شوکر و برداشت و گرفت طرفم بدنم دیگه جونی نداشت اون روز شنیدم دختر عموش بهشون میگفت که رفته دوربینارو چک کرده و من خودم و از قصد انداختم هق هق
+هق هق هق من دیگه نمیتونم تروخدا(ضعیف)
ویو ارتین
انقدر......
*پارت پنجم*
که یهو از رو پله ها افتادم پایین
و بعد سیاهی
«بعد عمل»
-از قصد کردی اینکار و نه(داد)
با داد ارتین به خودم اومدم
+چیییییی بچم(بغض و شوک)
-اون از اون موقع که دوسال ولم کردی من فقط بازیچه بودم برات اینم از اینکه بچم و کشتی(داد)
دیگه نتونستم تحمل کنم و گریه کردم
+تو همچی رو هق نمیدونی هق هق هق
-خب بگو بدونم اون دهن کوفتیت و باز کن منم بدونم(داد)
+نمیشه تو نباید بدونی هق ولی بخدا من لیز خوردم از پله ها
&﷼/-هرزه جنده
یدفه شوک شدم ارتین و مامان باباش چی گفتن بهم اونا همیشه دوستم داشتن اما.... از اون روز همه چی عوض شد
«یه هفته بعد»
به هفتست که چون فکر کردن که من قاتل بچمم هی منو با شلاق میزنن و منو انداختن تو این اتاق پر وسایل شکنجه و یه هفتست بهم غذا ندادن
-هرزه پاشو حوصلم سر رفته یکم سرگرم شم
یهو شوکر و برداشت و گرفت طرفم بدنم دیگه جونی نداشت اون روز شنیدم دختر عموش بهشون میگفت که رفته دوربینارو چک کرده و من خودم و از قصد انداختم هق هق
+هق هق هق من دیگه نمیتونم تروخدا(ضعیف)
ویو ارتین
انقدر......
۷.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.