پارت۴
پارت۴
ارامشی برای حس تو
داشتم پیاده راه میرفتم سمت خونه که یه پسره با دو اومد سمتم لبخند زد(علامت پسره \ ):
\سلام ..ا.ت من...من جیهون هستم نتونستم باهات حرف بزنم یعنی..وقت نشد(لبخنده زایع و نفس نفس میزد)
-سلام ....خونت نزدیکه؟!(لبخند)
\اره میای باهم بریم؟!(لبخند)
-چرا که نه؟!حتما(لبخن کیوت)
\(دستشو گرفتم و رفتیم و کلی باهم حرف زدیم اون خیلی کیوته ....احساس میکنم بهش...بهش حس ..دارم. حدوده۱۰ دیقه ای میشد که باهم راه میرفتیم با خودم گفتم شاید دوست پسر داره پس ازش پرسیدم )
\ ا.ت تو دوست پسر داری؟(لبخند)
-....(خواستم بگم نه ولی دیدم همون ماشین توی دانشگاه ایستاد پیشمون و پنجرش اومد پایین که جونگ کوک و پشت فرمون دیدم عررررررررر ماشینش از خودش کراش ترهههه)
\(منتظر جوابش بودم که یهو سر و کله ی جونگ کوک پیدا شد دسته ا.ت و محکم تر گرفتمو به جونگ کوک نگاه کردیم)چیزی میخوای؟
+..نه ....میخوای برسونمت؟!
\نه
+من با ا.ت بودم نه تو..ا.ت بیا سوارشو یه خیابون دیگه جیهون هم میرسه خونش
\(نگاه حرصی)
-(با ذوق دستمو از دست جیهون دراوردم )واقعا؟!(کیوتو ذوق)
+اره بیا(خنده)
-خب جیهون شی ممنون باهام اومدی (بغلش کرد)میبینمت
\منم (رفت)
-(باذوق رفتم سوار ماشین صندلی عقبیش بشم که گفت)
+جلو بشین(لبخند)
-(باذوق رفتم و نشستم جلو و و بهش نگاه کردم و باهم یه چشم تو چشم شدیم و من از سر خجالت سرمو اوردم پایین کل صورتم سرخ شده بود)
+(خنده)ا.ت تو ازم خجالت میکشی؟!
-هاا...نه..نه....کی گفته (خجالت)(بهش نگا کردم)
+واقعا؟!(خنده)
-اره انق..د نخند .د..دیگه(خجالت)
+(نزدیک صورتش شدم جوری که ۲یا۳ سانت باهم فاصله داشتیم با اینکارم میخواستم ببینم هنوزم خجالت میکشه یانه ولی نمیدونم چی شد که قلبم لرزید ...اون واقعا فوق العادس...من چی میگم )
-(با کارش یهویی ضربان قلبم رفت بالا وخجالت کشیدم)
+(سریع ازش فاصله گرفتم چون قلبم با خودش بازی میکرد.نفس عمیقی کشیدمو حرکت کردم و اهنگ گذاشتم)باشه قبول خجالت نکشیدی(دوتامون خندیدیم)(ازش ادرس گرفتمو رسوندمش )
-(پیاده شدم)ممنون فردامیبینمت جونگ کوکا
ویو جونگ کوک
رفتم خونه و همش به ا.ت فکر میکردم نمیتونم اون حسه عجیب و ارامش بخش و حَضم کنم رو مبل تو حال نشتهبودم که مامانم اومد پیشمو با حرفی که زد تعجب کردم..
حمایت شه وگرنه ادامه نمیدم فیک و لاوام :)
ارامشی برای حس تو
داشتم پیاده راه میرفتم سمت خونه که یه پسره با دو اومد سمتم لبخند زد(علامت پسره \ ):
\سلام ..ا.ت من...من جیهون هستم نتونستم باهات حرف بزنم یعنی..وقت نشد(لبخنده زایع و نفس نفس میزد)
-سلام ....خونت نزدیکه؟!(لبخند)
\اره میای باهم بریم؟!(لبخند)
-چرا که نه؟!حتما(لبخن کیوت)
\(دستشو گرفتم و رفتیم و کلی باهم حرف زدیم اون خیلی کیوته ....احساس میکنم بهش...بهش حس ..دارم. حدوده۱۰ دیقه ای میشد که باهم راه میرفتیم با خودم گفتم شاید دوست پسر داره پس ازش پرسیدم )
\ ا.ت تو دوست پسر داری؟(لبخند)
-....(خواستم بگم نه ولی دیدم همون ماشین توی دانشگاه ایستاد پیشمون و پنجرش اومد پایین که جونگ کوک و پشت فرمون دیدم عررررررررر ماشینش از خودش کراش ترهههه)
\(منتظر جوابش بودم که یهو سر و کله ی جونگ کوک پیدا شد دسته ا.ت و محکم تر گرفتمو به جونگ کوک نگاه کردیم)چیزی میخوای؟
+..نه ....میخوای برسونمت؟!
\نه
+من با ا.ت بودم نه تو..ا.ت بیا سوارشو یه خیابون دیگه جیهون هم میرسه خونش
\(نگاه حرصی)
-(با ذوق دستمو از دست جیهون دراوردم )واقعا؟!(کیوتو ذوق)
+اره بیا(خنده)
-خب جیهون شی ممنون باهام اومدی (بغلش کرد)میبینمت
\منم (رفت)
-(باذوق رفتم سوار ماشین صندلی عقبیش بشم که گفت)
+جلو بشین(لبخند)
-(باذوق رفتم و نشستم جلو و و بهش نگاه کردم و باهم یه چشم تو چشم شدیم و من از سر خجالت سرمو اوردم پایین کل صورتم سرخ شده بود)
+(خنده)ا.ت تو ازم خجالت میکشی؟!
-هاا...نه..نه....کی گفته (خجالت)(بهش نگا کردم)
+واقعا؟!(خنده)
-اره انق..د نخند .د..دیگه(خجالت)
+(نزدیک صورتش شدم جوری که ۲یا۳ سانت باهم فاصله داشتیم با اینکارم میخواستم ببینم هنوزم خجالت میکشه یانه ولی نمیدونم چی شد که قلبم لرزید ...اون واقعا فوق العادس...من چی میگم )
-(با کارش یهویی ضربان قلبم رفت بالا وخجالت کشیدم)
+(سریع ازش فاصله گرفتم چون قلبم با خودش بازی میکرد.نفس عمیقی کشیدمو حرکت کردم و اهنگ گذاشتم)باشه قبول خجالت نکشیدی(دوتامون خندیدیم)(ازش ادرس گرفتمو رسوندمش )
-(پیاده شدم)ممنون فردامیبینمت جونگ کوکا
ویو جونگ کوک
رفتم خونه و همش به ا.ت فکر میکردم نمیتونم اون حسه عجیب و ارامش بخش و حَضم کنم رو مبل تو حال نشتهبودم که مامانم اومد پیشمو با حرفی که زد تعجب کردم..
حمایت شه وگرنه ادامه نمیدم فیک و لاوام :)
۳.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.