ویو میرابل
ویو میرابل
بعد از تموم شدم کلاسام به سمت خونه حرکت کروم حس کردم یکی دارا دنبالم میاد سرعتمو بیشتر کردم که یکی اومد بغلم کرد یدفعه دیدم اون اون
ویو نامجون
رسیده بودیم خونه میرابل اینا ولی میرابل کلاس بود حوصلم سررفت واسه همین پاشدم رفتم دنبال ات دیدم داره پیاده میاد رفتم و از شت بغلش کردم معلوم بود شکه شده
نامجون = سلام میرابل( خنده)
میرابل = واییییییییییی سلام نامجون چطوری ( ذوق خرکی)
نامجون = خوبم قند عسل
میرابل = رسیدین ؟ ولی کی رسیدین ؟( خند)
نامجون = ۱ ساعت شده ته رسیدیم و خانوم خانوم ها هنوز نیومده بود و منم اومدن دنبالت
میرابل = وایی ببخشید راستی نامی باید یچیزی بهت نشون بدم ( خنده )
نامجون = چی ؟
میرابل = سوپرایزه یه هدیه از طرف من ( خنده )
نامجون = باشه بیا زود تر بربم چون من از نمیتونم جلو فضولیمو بگیرم
میرابل = باشه ( خنده )
ویو میرابل
من برای نامجون یه فراری خریده بودم اون عاشق رانندگی بود و منم این هدیه رو بهش دادم روز به روز هم وضعیت مالی خانوادمون بهتر میشد
رسیدیم و به نامجون گفتم چشماشو ببنده و رفتم درو باز کردم ماشینو گودو پیچ کده بودم
میرابل = حالا چشماتو باز کن ( خنده )
نامجون = واییییییییییی میتونم بازش کنم ولی چی خریدی که اینقدر بزرگه ؟
میرابل = برو و ربانشو باز کن
نامجون ربانشو باز کرد و با ماشینی که دید خشکش زد بعد از ۲ دقیقه شروع به داد زدن کرد
نامجون = واییییییییییی این چقدر قشنگه مرسی میرابل مرسی
میرابل = قابلتو نداره بریم دور بزنیم
نامجون = ارهههههه بریم
با نامجون رفتیم دور دور که یدفعه یادم افتاد که امروز پنجشنبس
بعد از تموم شدم کلاسام به سمت خونه حرکت کروم حس کردم یکی دارا دنبالم میاد سرعتمو بیشتر کردم که یکی اومد بغلم کرد یدفعه دیدم اون اون
ویو نامجون
رسیده بودیم خونه میرابل اینا ولی میرابل کلاس بود حوصلم سررفت واسه همین پاشدم رفتم دنبال ات دیدم داره پیاده میاد رفتم و از شت بغلش کردم معلوم بود شکه شده
نامجون = سلام میرابل( خنده)
میرابل = واییییییییییی سلام نامجون چطوری ( ذوق خرکی)
نامجون = خوبم قند عسل
میرابل = رسیدین ؟ ولی کی رسیدین ؟( خند)
نامجون = ۱ ساعت شده ته رسیدیم و خانوم خانوم ها هنوز نیومده بود و منم اومدن دنبالت
میرابل = وایی ببخشید راستی نامی باید یچیزی بهت نشون بدم ( خنده )
نامجون = چی ؟
میرابل = سوپرایزه یه هدیه از طرف من ( خنده )
نامجون = باشه بیا زود تر بربم چون من از نمیتونم جلو فضولیمو بگیرم
میرابل = باشه ( خنده )
ویو میرابل
من برای نامجون یه فراری خریده بودم اون عاشق رانندگی بود و منم این هدیه رو بهش دادم روز به روز هم وضعیت مالی خانوادمون بهتر میشد
رسیدیم و به نامجون گفتم چشماشو ببنده و رفتم درو باز کردم ماشینو گودو پیچ کده بودم
میرابل = حالا چشماتو باز کن ( خنده )
نامجون = واییییییییییی میتونم بازش کنم ولی چی خریدی که اینقدر بزرگه ؟
میرابل = برو و ربانشو باز کن
نامجون ربانشو باز کرد و با ماشینی که دید خشکش زد بعد از ۲ دقیقه شروع به داد زدن کرد
نامجون = واییییییییییی این چقدر قشنگه مرسی میرابل مرسی
میرابل = قابلتو نداره بریم دور بزنیم
نامجون = ارهههههه بریم
با نامجون رفتیم دور دور که یدفعه یادم افتاد که امروز پنجشنبس
- ۲.۶k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط