"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۲۷
"ویو نادیا"
به طرف اتاقش رفتم
وای خدا بخیر کن
چند ضربه به در زدم که سری فرمان وارد شدنم سادر شد
وقتی درد باز کردن اولین جییز که رو نخم بود هوا بود، اخه یعنی چی این انقدر گرماییه ؟! مریض نمیشه؟
خلاصه وارد شدم
که رو تخت کاملا جذاب ولو شده بود،
کوک: بزارش اینجا
بطریو لیوانو رو تخت گذاشتم، چطوری با این لباس منجمد نمیشه؟ از سرما نمیدونم چیکار بکنم
نادیا: با من کاری....
حرفم کامل نشده بود که پرید وسط گفت:
_ بخور...
سرمو طرفش چرخوندم
نادیا: چی؟..بله؟؟
کوک: تو ام بخور ....چیه ؟ نگو که تابه حال نخوردی
خب خوردنش که خوردم یبار ولی خب اون صابت کرد که این کاره نیستم
نادیا: راستش من نمیتونم
خیبی جدی گفت:
_ چرا اونوقت؟...
نادیا: راستش من ...
کوک: بنال.....
فک کنم به این داداش و کم تحملیش عادت کردم
نادیا: من دو سه سال پیش تو یکی از مجلسایه مادر ناتنیم از الکلا خوردم و ...اصلا اتفاقایه خوبی نیوفتاد
کوک: چیشدش؟
نادیا: خب....
دستم و رو صورتم گذاشتم که خجالتم معلوم نشه
نادیا: کنترلم دست خودم نبود ، درسته که همه این مشکلو دارن ، ولی من اشتیاقم نسبت به درخواستایه مردایه اون نهمونی نشون میدادم، و خدارو شکر مادر ناتنیم یجا به دادم رسید اونحا بود
یکم بش نگاه کردم که با قیافه ایی که نمیدونستم معنیش چیه نگام میکرد
کوک: به موقعه کمکت کرد یا زیر تک تکشون بودی؟
نادیا: وای نه خدانکنههه ....گفتم که یجا به نعف من کار کرد
کوک: کلا چی؟ با کسی بودی؟
نادیا: نه
کوک: پس بخور
با تعجب نگاش کردم:
_ گفتم که نمیتونم
کوک: مگه قراره نکنی؟ اگه باعث میشه کنترلتو از دست بدی بخور
الان چه گوهی بخورم؟؟؟
کوک: بشین
بخش پایینتر تخت نشستم
اینکه یه لیوانه...
در یکی از بطری هارو باز کردو داخل لیوان ریخت ، لیوانو به طرفم گرفت
نادیا: شما چی؟
کوک: اولن که من اگه بخوام بخورم همین لیوان هست دومن اگه منم مست شم اون موقعست که زنده نمیمونی
لیوانو ازش گرفتم اروم لَبَشو بین ل...م قرار دادم
چون نمیخواستم تعمشو تحمل کنم کل لیوانو سر کشیدم
اییییییی
حالم بد شد این چه پوخیه !؟
سرده هااااا
"ویو جونگکوک"
وقتی لیوانو سر کشید قیافش تو هم رفت و ب..نش به لرز افتاد
خیلی دلم میخواد بدونم چطوری میشه ، حداقل یکم از سرکشیش کم شه
دوتا لیوانِ دیگه هم پر کردم گه عین قبلی سرکشیدشون
عجیبه که تا اینجاشم گوش میده
دیگه بسش بود
به تاج تخت تکیه دادم فقط نگاش کردم، یکم جمع نشست و با چشمایه خ.....ر بهم نگاه میکرد
فک کنم دیگه به مستی رسیده
پوزخندی زدم و از تاج تخت جدا شدم
به سمتش تمسخر گفتم:
_ الان مستی نه!؟
نادیا: نه...اره ...فک کنم.....نمیدونم
نه مسته
part: ۲۷
"ویو نادیا"
به طرف اتاقش رفتم
وای خدا بخیر کن
چند ضربه به در زدم که سری فرمان وارد شدنم سادر شد
وقتی درد باز کردن اولین جییز که رو نخم بود هوا بود، اخه یعنی چی این انقدر گرماییه ؟! مریض نمیشه؟
خلاصه وارد شدم
که رو تخت کاملا جذاب ولو شده بود،
کوک: بزارش اینجا
بطریو لیوانو رو تخت گذاشتم، چطوری با این لباس منجمد نمیشه؟ از سرما نمیدونم چیکار بکنم
نادیا: با من کاری....
حرفم کامل نشده بود که پرید وسط گفت:
_ بخور...
سرمو طرفش چرخوندم
نادیا: چی؟..بله؟؟
کوک: تو ام بخور ....چیه ؟ نگو که تابه حال نخوردی
خب خوردنش که خوردم یبار ولی خب اون صابت کرد که این کاره نیستم
نادیا: راستش من نمیتونم
خیبی جدی گفت:
_ چرا اونوقت؟...
نادیا: راستش من ...
کوک: بنال.....
فک کنم به این داداش و کم تحملیش عادت کردم
نادیا: من دو سه سال پیش تو یکی از مجلسایه مادر ناتنیم از الکلا خوردم و ...اصلا اتفاقایه خوبی نیوفتاد
کوک: چیشدش؟
نادیا: خب....
دستم و رو صورتم گذاشتم که خجالتم معلوم نشه
نادیا: کنترلم دست خودم نبود ، درسته که همه این مشکلو دارن ، ولی من اشتیاقم نسبت به درخواستایه مردایه اون نهمونی نشون میدادم، و خدارو شکر مادر ناتنیم یجا به دادم رسید اونحا بود
یکم بش نگاه کردم که با قیافه ایی که نمیدونستم معنیش چیه نگام میکرد
کوک: به موقعه کمکت کرد یا زیر تک تکشون بودی؟
نادیا: وای نه خدانکنههه ....گفتم که یجا به نعف من کار کرد
کوک: کلا چی؟ با کسی بودی؟
نادیا: نه
کوک: پس بخور
با تعجب نگاش کردم:
_ گفتم که نمیتونم
کوک: مگه قراره نکنی؟ اگه باعث میشه کنترلتو از دست بدی بخور
الان چه گوهی بخورم؟؟؟
کوک: بشین
بخش پایینتر تخت نشستم
اینکه یه لیوانه...
در یکی از بطری هارو باز کردو داخل لیوان ریخت ، لیوانو به طرفم گرفت
نادیا: شما چی؟
کوک: اولن که من اگه بخوام بخورم همین لیوان هست دومن اگه منم مست شم اون موقعست که زنده نمیمونی
لیوانو ازش گرفتم اروم لَبَشو بین ل...م قرار دادم
چون نمیخواستم تعمشو تحمل کنم کل لیوانو سر کشیدم
اییییییی
حالم بد شد این چه پوخیه !؟
سرده هااااا
"ویو جونگکوک"
وقتی لیوانو سر کشید قیافش تو هم رفت و ب..نش به لرز افتاد
خیلی دلم میخواد بدونم چطوری میشه ، حداقل یکم از سرکشیش کم شه
دوتا لیوانِ دیگه هم پر کردم گه عین قبلی سرکشیدشون
عجیبه که تا اینجاشم گوش میده
دیگه بسش بود
به تاج تخت تکیه دادم فقط نگاش کردم، یکم جمع نشست و با چشمایه خ.....ر بهم نگاه میکرد
فک کنم دیگه به مستی رسیده
پوزخندی زدم و از تاج تخت جدا شدم
به سمتش تمسخر گفتم:
_ الان مستی نه!؟
نادیا: نه...اره ...فک کنم.....نمیدونم
نه مسته
۲۵.۶k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.