شبح ابی پارت
☆شبح ابی پارت ۲☆
بعد از جلسه، موهانا کنار سالن ایستاده بود و تمرین خودش رو مرور میکرد. سانمی هنوز روی زمین بود و به آرامی بلند شد، با نگاهی پر از تحقیر گفت:
«این دفعه بهت باختم، ولی دفعه بعد…»
موهانا فقط نگاهی سرد بهش انداخت و برگشت سر جای خودش.
مویچیرو از کنار او رد شد و لبخندی زد:
«تو خیلی قوی هستی، امیدوارم فرصت داشته باشیم با هم مبارزه کنیم… البته، تیمی.»
اوبانای که این حرفها را شنید، کمی غیرتی شد. قدم برداشت و جلوی موهانا و مویچیرو ایستاد و با لحنی تند گفت:
«خیلی راحت داری به خواهرم نزدیک میشی، مویچیرو. مراقب باش.»
موهانا با آرامش به او نگاه کرد و گفت:
«اوبانای، من میتونم از خودم مراقبت کنم. نگران نباش.»
مویچیرو لبخندی زد و عقب رفت، اما نگاهش هنوز کمی کنجکاو و تحسینآمیز به موهانا بود. اوبانای دستش را مشت کرد و زیر لب گفت:
«فقط نگاهش نکن… من بهش اهمیت میدم.»
فضای اطراف پر از تنش شد، اما همه فهمیدند که موهانا نه تنها قدرتمند است، بلکه کنترل و خونسردیاش حتی باعث میشود برادرش هم نتواند به راحتی روی او تسلط داشته باشد.
بعد از جلسه، موهانا کنار سالن ایستاده بود و تمرین خودش رو مرور میکرد. سانمی هنوز روی زمین بود و به آرامی بلند شد، با نگاهی پر از تحقیر گفت:
«این دفعه بهت باختم، ولی دفعه بعد…»
موهانا فقط نگاهی سرد بهش انداخت و برگشت سر جای خودش.
مویچیرو از کنار او رد شد و لبخندی زد:
«تو خیلی قوی هستی، امیدوارم فرصت داشته باشیم با هم مبارزه کنیم… البته، تیمی.»
اوبانای که این حرفها را شنید، کمی غیرتی شد. قدم برداشت و جلوی موهانا و مویچیرو ایستاد و با لحنی تند گفت:
«خیلی راحت داری به خواهرم نزدیک میشی، مویچیرو. مراقب باش.»
موهانا با آرامش به او نگاه کرد و گفت:
«اوبانای، من میتونم از خودم مراقبت کنم. نگران نباش.»
مویچیرو لبخندی زد و عقب رفت، اما نگاهش هنوز کمی کنجکاو و تحسینآمیز به موهانا بود. اوبانای دستش را مشت کرد و زیر لب گفت:
«فقط نگاهش نکن… من بهش اهمیت میدم.»
فضای اطراف پر از تنش شد، اما همه فهمیدند که موهانا نه تنها قدرتمند است، بلکه کنترل و خونسردیاش حتی باعث میشود برادرش هم نتواند به راحتی روی او تسلط داشته باشد.
- ۲.۹k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط