پارت ۱۷
که....صدای بلند اسلحه اومد
حتما متوجه شدن فرار کردم
با سرعت بیشتری شروع به دویدن کردم
به پشت سرم نگاه نمیکردم و
فقط میدویدم
(پرش زمانی به دو ساعت بعد )
انقدر دویده بودم که دیگه پاهام و حس نمیکردم
یکم ایستادم تا استراحت کنم
به ساعت مچیام نگاهی انداختم کی ساعت ۶ شده بود؟
روی زمین نشستم و به درختی تکیه دادم
الان دو روز شده بود که چیزی نخوردم واقعا گرسنه بودم جوری که میتونستم الان سنگ هم بخورم
دستی به صورتم کشیدم
هم گشنمه هم خوابم میاد
یکم خوابیدن که اشکالی نداره داره؟
به خودم پیچیدم تا یکم گرم بشم و توی همون حالت خوابم برد ....
با صدای اسلحه که هی بلند و بلندتر میشد از خواب پریدم
حتما منو پیدا کردن
زود بلند شدم و شروع به حرکت کردم
با سرعت زیادی میدویدم
وقتی برگشتم تا ببینم کسی هست یا نه
احساس کردم زیر پام خالی شده
و از جای افتادم
دستام و روی زمین گذاشتم و سعی کردم بلندشم ولی پام به شاخه ی درختی گیر کرده بود، هر چی سعی کردم پام و آزاد کنم نمیشد
توی این سرما بدون خوردن چیزی و با لباس نازک حتما میمیرم
دست از تلاش کردن برداشتم و روی زمین سرد دراز کشیدم
فقط امیدوارم یکی بیاد و منو نجات بده ....
(ویو جیمین)
بلاخره تونستم همه ی ویدیوی دوربینا رو ببینم
سهونِ عوضی اون و دزده بود ولی چرا ؟
بعد از اینکه همه ی دوربینهای داخل جنگل و شهر و دیدم
تونستم جاش و پیدا کنم
همهی. افرادم و جمع کردم و به سمت اون مکان حرکت کردیم
وقتی رسیدیم صدای اسلحه و تیر از همه جای عمارت میومد
نکنه بلای سر ا.ت اومده از در ورودی که بادیگاردی جلوش نبود رد شدم و وارد عمارت شدم
همه جای عمارت پر از آدمایی بود که روی زمین افتاده بودن و مرده بودن
اینجا چه خبره
که صدای داد سهون نظرم و جلب کرد
سهون: نتونستید از یه دختر مراقبت کنید بی مصرفا (داد خیلی بلند)
جلو تر رفتم که دیدم داره با یه خدمتکار دعوا میکنه
الان اصلا برام مهم نیست سرچی دعوا میکنه فقط میخواستم ا.ت و با خودم ببرم
اسلحه ام و درآوردم و روی سرش گرفتم که به سمتم برگشت
سهون: تو...
-:اره منم بگو ا.ت کجاست عوضیِ اشغال
سهون: ا.ت فرار کرده
چی توی این هوای برفی و جنگلی که پر از گرگ و روباه بود فرار کرده
اسلحه ام و سرجاش گذاشتم و....
حتما متوجه شدن فرار کردم
با سرعت بیشتری شروع به دویدن کردم
به پشت سرم نگاه نمیکردم و
فقط میدویدم
(پرش زمانی به دو ساعت بعد )
انقدر دویده بودم که دیگه پاهام و حس نمیکردم
یکم ایستادم تا استراحت کنم
به ساعت مچیام نگاهی انداختم کی ساعت ۶ شده بود؟
روی زمین نشستم و به درختی تکیه دادم
الان دو روز شده بود که چیزی نخوردم واقعا گرسنه بودم جوری که میتونستم الان سنگ هم بخورم
دستی به صورتم کشیدم
هم گشنمه هم خوابم میاد
یکم خوابیدن که اشکالی نداره داره؟
به خودم پیچیدم تا یکم گرم بشم و توی همون حالت خوابم برد ....
با صدای اسلحه که هی بلند و بلندتر میشد از خواب پریدم
حتما منو پیدا کردن
زود بلند شدم و شروع به حرکت کردم
با سرعت زیادی میدویدم
وقتی برگشتم تا ببینم کسی هست یا نه
احساس کردم زیر پام خالی شده
و از جای افتادم
دستام و روی زمین گذاشتم و سعی کردم بلندشم ولی پام به شاخه ی درختی گیر کرده بود، هر چی سعی کردم پام و آزاد کنم نمیشد
توی این سرما بدون خوردن چیزی و با لباس نازک حتما میمیرم
دست از تلاش کردن برداشتم و روی زمین سرد دراز کشیدم
فقط امیدوارم یکی بیاد و منو نجات بده ....
(ویو جیمین)
بلاخره تونستم همه ی ویدیوی دوربینا رو ببینم
سهونِ عوضی اون و دزده بود ولی چرا ؟
بعد از اینکه همه ی دوربینهای داخل جنگل و شهر و دیدم
تونستم جاش و پیدا کنم
همهی. افرادم و جمع کردم و به سمت اون مکان حرکت کردیم
وقتی رسیدیم صدای اسلحه و تیر از همه جای عمارت میومد
نکنه بلای سر ا.ت اومده از در ورودی که بادیگاردی جلوش نبود رد شدم و وارد عمارت شدم
همه جای عمارت پر از آدمایی بود که روی زمین افتاده بودن و مرده بودن
اینجا چه خبره
که صدای داد سهون نظرم و جلب کرد
سهون: نتونستید از یه دختر مراقبت کنید بی مصرفا (داد خیلی بلند)
جلو تر رفتم که دیدم داره با یه خدمتکار دعوا میکنه
الان اصلا برام مهم نیست سرچی دعوا میکنه فقط میخواستم ا.ت و با خودم ببرم
اسلحه ام و درآوردم و روی سرش گرفتم که به سمتم برگشت
سهون: تو...
-:اره منم بگو ا.ت کجاست عوضیِ اشغال
سهون: ا.ت فرار کرده
چی توی این هوای برفی و جنگلی که پر از گرگ و روباه بود فرار کرده
اسلحه ام و سرجاش گذاشتم و....
- ۱۵.۰k
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط