من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

‍  

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم

نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم

بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم

تن من فدای جانت سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم

چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد
نه مروت است اگر من نظر تباه دارم

چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم

مکنید دردمندان گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم
که نه روی خوب دیدن گنه است پیش #سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
دیدگاه ها (۲)

سوختم این سوختن را هم نگارم دید و رفتبی صدا در خود شکستم بی ...

لحظهء خلقت من، حال خدا خوب نبود ورنه در خاطر من اين همه آشوب...

«برای دیدنت پر از دلیل عاشقانه ام»اگرچه بی اثرشده نگاه دلبرا...

شکوه دولت غم تا ابد نمی ماند خلیج چشم تو در جزر و مد نمی مان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط