پارت بیست و هشتم / part28
پارت بیست و هشتم / part28
تهیونگ : قیافم پوکر بود همین طور به سمت ماشین رفتم.
_پس مستر کیم نامجون نمیان ؟
جانکوک : خودم رانندگی میکنم بشین جلو
تهیونگ : او..اوکی.
نصف راهو سکوت ماشینو فرا گرفته بود.
تهیونگ : آ..کمربندتونو نبستید
جانکوک : مهم نیست.
تهیونگ : اما خطرناکه و خم شدمو کمربندشو بستم.
جانکوک : فقط کمی چشمام گرد شد و چیزی نگفتم.
تهیونگ : بقیه راهو تو فکر بودم.این فقط یه ماموریته..نگران بودم میترسیدم مشکلی پیش بیاد از طرفی حس خوبی نداشتم یعنی از اول نداشتم..شاید...شاید عادی بود ؟
اما هر دفعه ته دلم خالی میشد..از همون اول که..
به خودم اومدم ، رسیده بودیم.
پیاده شدم ، هوا تاریک شده بود. کنارش حرکت کردم. بجز چندباری که برای تحقیق به بار رفته بودم ، تاحالا برای خوشگذرونی نرفته بودم.
وارد بار شدیم..سرمو پایین انداختم
جانکوک : دستمو از جیبم دراوردم و لب زدم : با اعتماد بنفس راه برو ! سرتو بالا بیار تو کنار منی!
تهیونگ : سرمو بالا اوردم و به جانکوک نگاه کردم و پوزخندی زدم.
مطمئنم همشون یه مشت خلافکار بودن
روی میزی نشستم
همه نگاها رو ما بود..
شاید به من نگاه میکردن چون کنار جانکوک بودم!
جانکوک : فقط به خودم نگاه کن ، اوکی ؟
تهیونگ : اوکی!
اما ناخوداگاه چشمام به سمت بقیه میرفت..
وقتی به خودم میومدم جانکوک داشت نگام میکرد
خجالت میکشیدم تهش یه پوزخند میزدمو سرمو مینداختم پایین.
به آهنگ و جیغ و دادشون گوش میدادم
بین منو جونکوک هیچ حرفی نبود..
البته تا قبل از اینکه مشروبو بیارن..
جانکوک : مرسی!
و لیوانو برداشتو کمی نوشید..
_تو نمیخوری ؟
تهیونگ : چشمام گرد شد : من؟
_آره..تو
تهیونگ : من من اهل این چیزا نیستم
_مشخصه از همون روز اول
تهیونگ : اشتباه شده بود!!
_مهم اینه میتونی بنوشی..بنوش!
تهیونگ : ..
(پارت بعدی آمار ۲۱۰ و لایکا هم به ۲۰ برسه )
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو
تهیونگ : قیافم پوکر بود همین طور به سمت ماشین رفتم.
_پس مستر کیم نامجون نمیان ؟
جانکوک : خودم رانندگی میکنم بشین جلو
تهیونگ : او..اوکی.
نصف راهو سکوت ماشینو فرا گرفته بود.
تهیونگ : آ..کمربندتونو نبستید
جانکوک : مهم نیست.
تهیونگ : اما خطرناکه و خم شدمو کمربندشو بستم.
جانکوک : فقط کمی چشمام گرد شد و چیزی نگفتم.
تهیونگ : بقیه راهو تو فکر بودم.این فقط یه ماموریته..نگران بودم میترسیدم مشکلی پیش بیاد از طرفی حس خوبی نداشتم یعنی از اول نداشتم..شاید...شاید عادی بود ؟
اما هر دفعه ته دلم خالی میشد..از همون اول که..
به خودم اومدم ، رسیده بودیم.
پیاده شدم ، هوا تاریک شده بود. کنارش حرکت کردم. بجز چندباری که برای تحقیق به بار رفته بودم ، تاحالا برای خوشگذرونی نرفته بودم.
وارد بار شدیم..سرمو پایین انداختم
جانکوک : دستمو از جیبم دراوردم و لب زدم : با اعتماد بنفس راه برو ! سرتو بالا بیار تو کنار منی!
تهیونگ : سرمو بالا اوردم و به جانکوک نگاه کردم و پوزخندی زدم.
مطمئنم همشون یه مشت خلافکار بودن
روی میزی نشستم
همه نگاها رو ما بود..
شاید به من نگاه میکردن چون کنار جانکوک بودم!
جانکوک : فقط به خودم نگاه کن ، اوکی ؟
تهیونگ : اوکی!
اما ناخوداگاه چشمام به سمت بقیه میرفت..
وقتی به خودم میومدم جانکوک داشت نگام میکرد
خجالت میکشیدم تهش یه پوزخند میزدمو سرمو مینداختم پایین.
به آهنگ و جیغ و دادشون گوش میدادم
بین منو جونکوک هیچ حرفی نبود..
البته تا قبل از اینکه مشروبو بیارن..
جانکوک : مرسی!
و لیوانو برداشتو کمی نوشید..
_تو نمیخوری ؟
تهیونگ : چشمام گرد شد : من؟
_آره..تو
تهیونگ : من من اهل این چیزا نیستم
_مشخصه از همون روز اول
تهیونگ : اشتباه شده بود!!
_مهم اینه میتونی بنوشی..بنوش!
تهیونگ : ..
(پارت بعدی آمار ۲۱۰ و لایکا هم به ۲۰ برسه )
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو
۱۲.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.