The school of the rich
The school of the rich
مدرسه ی ثروتمندان
part۷
ویو سولا:
واقعا که حتی فکرشم نمیکردم که کوک همچین کاری کنه همش فکر میکردم میخواد باهام بازی کنه بخاطر تولدم ولی انگار از همون اولم منو دوست نداشته (با بغض)
ویو کوک:
هه واقعا این دختره چه فکری کرده که اینطوری فاز برداشته(عجب😑)
ویو تهیونگ:
واقعا این جونگکوک چه مرگشه که با این دختره اینکارو کرد
ویو جنی:
رفتم یکی خوابوندم تو دهنش و هرچی بد و بیراه به دهنم اومد بهش گفتم
بعداز منم تهیونگ کوبوند تو دهنش
رفتیم دنبال سولا و انگار نه انگار که کسی به اسم سولا هست اب شده رفته تو زمین
ویو سولا:
رفته بودم لب دریاچه ای که همیشه ارومم میکرد همون لحظه خواهرم سوآ بهم زنگ زد چون تصویری بود نمیتونستم چیزیو مخفی کنم برای همین جواب دادم و زدم زیر گریه
(علامت سولا + و علامت سوآ ~)
+(درحال زار زدن)
~ چیشدهههه سولا، امشب تولدته تو نباید بخاطر هیچکس این شبو خراب کنیییی(کمی بلند)
+خواهر...هق...جونگ..کوک...(تعریف کل ماجرا با هق هق)
سوآ به شدت عصبانی شد و گفت من میدونم چیکارش کنم
همون لحظه نفسم گرفت داشتم خفه میشدم که خواهرم منو به خودم اورد
~ سولااااااااااااا داروهاتتتتتت
و من اسپری رو( همونی که کسایی آسم دارن استفاده میکنن) برداشتم و اوکی شدم
~ببین سولا به مامان و بابا میگی که میخوای حداقل به مدت یکسال بیای پیش ما و توضیح دادن کل نقشه(در ادامه میفهمید)
+اوکی
~فعلا بای
+بای
پایان مکالمه
_______________~
شاید پارت بعدرو دیرتر بزارم چون باید یه تغییراتی بهش بدم
نظراتتون یادتون نره:)
مدرسه ی ثروتمندان
part۷
ویو سولا:
واقعا که حتی فکرشم نمیکردم که کوک همچین کاری کنه همش فکر میکردم میخواد باهام بازی کنه بخاطر تولدم ولی انگار از همون اولم منو دوست نداشته (با بغض)
ویو کوک:
هه واقعا این دختره چه فکری کرده که اینطوری فاز برداشته(عجب😑)
ویو تهیونگ:
واقعا این جونگکوک چه مرگشه که با این دختره اینکارو کرد
ویو جنی:
رفتم یکی خوابوندم تو دهنش و هرچی بد و بیراه به دهنم اومد بهش گفتم
بعداز منم تهیونگ کوبوند تو دهنش
رفتیم دنبال سولا و انگار نه انگار که کسی به اسم سولا هست اب شده رفته تو زمین
ویو سولا:
رفته بودم لب دریاچه ای که همیشه ارومم میکرد همون لحظه خواهرم سوآ بهم زنگ زد چون تصویری بود نمیتونستم چیزیو مخفی کنم برای همین جواب دادم و زدم زیر گریه
(علامت سولا + و علامت سوآ ~)
+(درحال زار زدن)
~ چیشدهههه سولا، امشب تولدته تو نباید بخاطر هیچکس این شبو خراب کنیییی(کمی بلند)
+خواهر...هق...جونگ..کوک...(تعریف کل ماجرا با هق هق)
سوآ به شدت عصبانی شد و گفت من میدونم چیکارش کنم
همون لحظه نفسم گرفت داشتم خفه میشدم که خواهرم منو به خودم اورد
~ سولااااااااااااا داروهاتتتتتت
و من اسپری رو( همونی که کسایی آسم دارن استفاده میکنن) برداشتم و اوکی شدم
~ببین سولا به مامان و بابا میگی که میخوای حداقل به مدت یکسال بیای پیش ما و توضیح دادن کل نقشه(در ادامه میفهمید)
+اوکی
~فعلا بای
+بای
پایان مکالمه
_______________~
شاید پارت بعدرو دیرتر بزارم چون باید یه تغییراتی بهش بدم
نظراتتون یادتون نره:)
۳.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.