p102
p102
نیکا-اروم توگوش تارا گفتم
دیونه چیکارکردی
الان حامله باشی چهگوهی میخوری
تارا-بابا بسته حامله ی چیچی
نیکا-ولی فکرنکنم اولین رابطت باشه باداداشماااا
به من نگفتی
نیشگونی ازپهلوش گرفتم
تارا-وای حامله هم باشم توکشتیش اروم
نیکا-بروبابا
نازلی-خاله تارا
تارا-جونم خاله
نازلی-بیام بغلت؟
تارا-اره قربونت بشم
نازلی-خاله توقرار زنداییم بشی
تارا-اره قربونت بشم
نازلی-بد برامون نینی میاری
تارا-حالا شاید بدا اوردم
نازلی-نمیشه الان بیاری
تارا-نه نمیشه فداتشم
نازلی-اخه من نینی میخوام باهاش بازی کنم
تارا-نیلی که هست
قربونت بشم
نازلی-نیلی بازی نمیکنه که همش دوست داره کارتون ببینه
تارا-خاله فداتبشهه
معلوم بود خیلی خستس
خیلی بچه ی باحالی بود
اونقد شیرین بود
ادم دلش میخواست بخورتش
سرش و گذاشت روسینم
وچشاشو بست
اخه چجوری ادم اینو فشارش ندههه
چندساعت بعد:
علی-خوش گذشت مرسی اومدین
همه-خدافظ
اشکان-اروم جوری که فقط علی بشنوه
خودمونیما
مثل اینکه هیچی نشده کارتو کردی برادر
علی-خندیدم زیادی حرف میزنیااا
بشگونش گرفتم
اشکان-عایییییی
بمیری راحت شیم
تارا-نگو اینظورییی
اشکان-چشم خدافظ
تارا-بچه ها رفتن
فکرم درگیر بود نکنه واقعا حامله باشم
داشتم ریخت و پاش های رومیز و جمع میکردم
علی-رفتم بهش کمک کنم
خوبی
تارا-اره
علی-نکنه واقعا حامله باشی
تارا-بروبابا
بشقابارو بردم اشپزخونه علیم پشت سرم اومد
میگم حالا یهویی حامله باشم چی
علی-وایییییی بدبخت میشیم
شوخی میکنی
هیچی زودتر عروسی میکنیم
بد نینی میاد بدخونه زندگی صفاسیتی
تارا-خوب خجالت میکشممم
علی-من قربون مامان خجالتیم بشم
تارا-علی
اذیت نکن یه حالت تهوع ساده بود الکی قصه نپیچین
علی-چشم
شما عصبانی نشو
بیخیا ل بریم بخوابیم
بقیشو فرادا جم میکنیم
فردا هم کنسرت داریم
تارا-بریممم
میگم علی
علی-جونم
تارا-حالا نمیشه بریم یه بی بی چک بگیریم
علی-الان نصفه شبی
تارا-اره داروخنه شبانه روزی بازمیشه توروخدا
علی-تارا بیخیال
تارا-من میرم لباس بپوشم
علی-باشههه
تارا-زود یچی پوشیدم خیلی استرس داشتم قلبم داشت میومد تودهنم
علی-بریم
تارا-اره
علی-سوار ماشین شدیم رفتیم سمت داروخونه
تارا-رسیدیم
چون علی و اکثرا میشناختن خودم باماسک رفتم
چون امکان داشت منم بشنان
4تا بی بی چک گرفتم و برگشتم
علی-چخبرههه
تارا-محض اطمینان که یکیش
اشتباه نکنه
علی-خیلی خوب
دل تودلم نبود یعنی واقعا بابا میشدم
شاید تارا زیاد الان دل شنخواد ولی برامن مهم نی همین الان بودنش یا بعدا
مهم خود بچست
رسیدیم خونه رفتیم
تو
تارا-بااسترس
بیبی چک هارو برداشتم و رفتم تودسشویی
قلبم داش میومد تودهنم
جند دقیقه بعد:
تارا-در دسشویی باز کردم رفتم بیرون باعلی روبه رو شدم
که درست جلو در وایستاده بود باچشمای ذوق زده منتظرم بود
علی-بابا شدم؟
تارا-نگاهی بهش کردم
نه
کل لبخندش ماسید چهرش رفت توهم
علی-ایی بابا ولش حالا وقت زیاده
تارا-رفتم رومبل نشستم
تووقتی دنیا بیاد بابا میشی من الان مامان شدم
علی-رفتم کنارش خوب یعنی چیی
تارا-یعنی اینکه تقصیر توعه قبل ازعروسیمون حتی قبل از عقد من امله شدم
علی-بهترین خبری بود کهش نیدم
بغلش کردم که عصبی من قربون مامان کوچولوم بشممم اخهههه
دستم و گذاشتم روشکمش
بابا فدایی توبشه
تارا-منم دستم گذاشتم رودستش
مامانی دوست دارم و ولی خیلی عجله کردی
الان وقتش نبود خوب(با گریه)
علی-تارا چرا گرهی میکنی
تارا-رفتم بغلش نمیدونم هم خوشحالم هم ناراحت خجالتم میکشم
اصلا توعم قرار به اون توجه کنی خیلی بدههه
علی-وای زندگی من قرار نیست کسی و بیشتر ازتو دوست داشته باشم باشه
گریه نکن مامان تاراجونم
قوی باش ببینم
خجالت چیی
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
نیکا-اروم توگوش تارا گفتم
دیونه چیکارکردی
الان حامله باشی چهگوهی میخوری
تارا-بابا بسته حامله ی چیچی
نیکا-ولی فکرنکنم اولین رابطت باشه باداداشماااا
به من نگفتی
نیشگونی ازپهلوش گرفتم
تارا-وای حامله هم باشم توکشتیش اروم
نیکا-بروبابا
نازلی-خاله تارا
تارا-جونم خاله
نازلی-بیام بغلت؟
تارا-اره قربونت بشم
نازلی-خاله توقرار زنداییم بشی
تارا-اره قربونت بشم
نازلی-بد برامون نینی میاری
تارا-حالا شاید بدا اوردم
نازلی-نمیشه الان بیاری
تارا-نه نمیشه فداتشم
نازلی-اخه من نینی میخوام باهاش بازی کنم
تارا-نیلی که هست
قربونت بشم
نازلی-نیلی بازی نمیکنه که همش دوست داره کارتون ببینه
تارا-خاله فداتبشهه
معلوم بود خیلی خستس
خیلی بچه ی باحالی بود
اونقد شیرین بود
ادم دلش میخواست بخورتش
سرش و گذاشت روسینم
وچشاشو بست
اخه چجوری ادم اینو فشارش ندههه
چندساعت بعد:
علی-خوش گذشت مرسی اومدین
همه-خدافظ
اشکان-اروم جوری که فقط علی بشنوه
خودمونیما
مثل اینکه هیچی نشده کارتو کردی برادر
علی-خندیدم زیادی حرف میزنیااا
بشگونش گرفتم
اشکان-عایییییی
بمیری راحت شیم
تارا-نگو اینظورییی
اشکان-چشم خدافظ
تارا-بچه ها رفتن
فکرم درگیر بود نکنه واقعا حامله باشم
داشتم ریخت و پاش های رومیز و جمع میکردم
علی-رفتم بهش کمک کنم
خوبی
تارا-اره
علی-نکنه واقعا حامله باشی
تارا-بروبابا
بشقابارو بردم اشپزخونه علیم پشت سرم اومد
میگم حالا یهویی حامله باشم چی
علی-وایییییی بدبخت میشیم
شوخی میکنی
هیچی زودتر عروسی میکنیم
بد نینی میاد بدخونه زندگی صفاسیتی
تارا-خوب خجالت میکشممم
علی-من قربون مامان خجالتیم بشم
تارا-علی
اذیت نکن یه حالت تهوع ساده بود الکی قصه نپیچین
علی-چشم
شما عصبانی نشو
بیخیا ل بریم بخوابیم
بقیشو فرادا جم میکنیم
فردا هم کنسرت داریم
تارا-بریممم
میگم علی
علی-جونم
تارا-حالا نمیشه بریم یه بی بی چک بگیریم
علی-الان نصفه شبی
تارا-اره داروخنه شبانه روزی بازمیشه توروخدا
علی-تارا بیخیال
تارا-من میرم لباس بپوشم
علی-باشههه
تارا-زود یچی پوشیدم خیلی استرس داشتم قلبم داشت میومد تودهنم
علی-بریم
تارا-اره
علی-سوار ماشین شدیم رفتیم سمت داروخونه
تارا-رسیدیم
چون علی و اکثرا میشناختن خودم باماسک رفتم
چون امکان داشت منم بشنان
4تا بی بی چک گرفتم و برگشتم
علی-چخبرههه
تارا-محض اطمینان که یکیش
اشتباه نکنه
علی-خیلی خوب
دل تودلم نبود یعنی واقعا بابا میشدم
شاید تارا زیاد الان دل شنخواد ولی برامن مهم نی همین الان بودنش یا بعدا
مهم خود بچست
رسیدیم خونه رفتیم
تو
تارا-بااسترس
بیبی چک هارو برداشتم و رفتم تودسشویی
قلبم داش میومد تودهنم
جند دقیقه بعد:
تارا-در دسشویی باز کردم رفتم بیرون باعلی روبه رو شدم
که درست جلو در وایستاده بود باچشمای ذوق زده منتظرم بود
علی-بابا شدم؟
تارا-نگاهی بهش کردم
نه
کل لبخندش ماسید چهرش رفت توهم
علی-ایی بابا ولش حالا وقت زیاده
تارا-رفتم رومبل نشستم
تووقتی دنیا بیاد بابا میشی من الان مامان شدم
علی-رفتم کنارش خوب یعنی چیی
تارا-یعنی اینکه تقصیر توعه قبل ازعروسیمون حتی قبل از عقد من امله شدم
علی-بهترین خبری بود کهش نیدم
بغلش کردم که عصبی من قربون مامان کوچولوم بشممم اخهههه
دستم و گذاشتم روشکمش
بابا فدایی توبشه
تارا-منم دستم گذاشتم رودستش
مامانی دوست دارم و ولی خیلی عجله کردی
الان وقتش نبود خوب(با گریه)
علی-تارا چرا گرهی میکنی
تارا-رفتم بغلش نمیدونم هم خوشحالم هم ناراحت خجالتم میکشم
اصلا توعم قرار به اون توجه کنی خیلی بدههه
علی-وای زندگی من قرار نیست کسی و بیشتر ازتو دوست داشته باشم باشه
گریه نکن مامان تاراجونم
قوی باش ببینم
خجالت چیی
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۴.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.