رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۴۰
دیانا، آره خوبم
ارسلان، گفتی دوسم داری
دیانا، آره
ارسلان، با دستام دوطرف صورتشو گرفتم لبمو گذاشتم رو لبش محکم میخوردم
دیانا، لبمو محکم میخورد من آروم همراهیش میکردم انقدر محکم میخورد که احساس میکردم لبم داره کنده میشه مزه خون احساس کردم
ارسلان،مزه خون باعث شد ازش جدا شم
دیانا، حتما باید لبم خون میومد تا جداشی
ارسلان، اوهوم
دیانا، یعنی میخواستی منو خفه کنی
نامرد،،با صدای مضلوم که با بغض الکی قاتی شده بود،،
ارسلان، بغض نکن دوباره ماشین رو روشن کردم راه افتادم
حالا میگی چیشده
دیانا، چی چیشده
ارسلان، انقدر پرخاشگری
دیانا،هیچی
ارسلان، مگه میشه
۴ تا پارت به مناسبت ۲۲۰ تاییشدنمون
ایشالا ۲۳۰ تاییشدنمون
پارت ۴۰
دیانا، آره خوبم
ارسلان، گفتی دوسم داری
دیانا، آره
ارسلان، با دستام دوطرف صورتشو گرفتم لبمو گذاشتم رو لبش محکم میخوردم
دیانا، لبمو محکم میخورد من آروم همراهیش میکردم انقدر محکم میخورد که احساس میکردم لبم داره کنده میشه مزه خون احساس کردم
ارسلان،مزه خون باعث شد ازش جدا شم
دیانا، حتما باید لبم خون میومد تا جداشی
ارسلان، اوهوم
دیانا، یعنی میخواستی منو خفه کنی
نامرد،،با صدای مضلوم که با بغض الکی قاتی شده بود،،
ارسلان، بغض نکن دوباره ماشین رو روشن کردم راه افتادم
حالا میگی چیشده
دیانا، چی چیشده
ارسلان، انقدر پرخاشگری
دیانا،هیچی
ارسلان، مگه میشه
۴ تا پارت به مناسبت ۲۲۰ تاییشدنمون
ایشالا ۲۳۰ تاییشدنمون
۹.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.