پارت
پارت۸
رز وحشی
ات...
بغضی گلوم رو چنگ زد اروم اروم اشک میریختم
(پایان فشن بک)
ات:مامان سلین خیلی با ما خوب بود (گریه)
کوک:درکت میکنم (اروم )
کوک:خیلی سختی کشیدی ناز و نعمت مامان بابا ندیدی
ات:اره
کوک:امشب پیش خودم بخواب
ات:چرا؟
کوک:چون دوس دارم پیش من باشی
(الاهی دلم براش رفت🥺)
ات:مزاحم نمیشم
کوک:مراحمی
ات:خوب باشه ولی یه شرتی داره
کوک:چه شرتی
ات:که روی کاناپه بخوابم
کوک:نه نه نه همینجا روی تخت خودم باخودم
شیطون نگاش میکنم
یه دونه با انکشتش میزنه روی پیشونیم
ات:آیی چیه؟
کوک:منحرف فقط میخوایی بخوابی کاریت ندارم
ات:من محرف نیستم
کوک:تو راست میگی
ات:اییییشششش
از روی تاب بلند میشم
ات:عه خورشید داره بالا میاد
کوک :جدی؟
ات:اره
بلند شد و دید راست میگم
کوک:اشکال نداره ما الان می خوابیم
ات:هوم......پس شب بخیر
کوک :هوم شب بخیر
کوک...
وقتی که ات رفت رفتم تو فکر......
چه طوری این همه درد رو تحمل میکنه؟
من به جاش بودم خودکشی میکردم
اصلاً به من چه
گرفتم خوابیدم
ات...
رفتم داخل اتاق خودمو پرت کردم روی تخت و خوابم برد
(ظهر ساعت ۳:۳۰)
ات...
بلند شودم دیدم که ساعت ۳:۳۰
رفتم اشپز خونه اولین کاری که کردم قهوه درست کردم بعد پنکیک نشستم تا بخورم اقای جئون بیدار شد
کوک:هی پس من چی؟(طلب کارانه)
ات:درست کن
ات:نه ولش کن بیا پیش من بخور
کوک:تا الان میگفتی خودت درست کن الان میگی بیا بخور
ات:خوب اگر دوست نداری نیا خودت درست کن
اومد نشست کنارم
۱۰تا لایک
رز وحشی
ات...
بغضی گلوم رو چنگ زد اروم اروم اشک میریختم
(پایان فشن بک)
ات:مامان سلین خیلی با ما خوب بود (گریه)
کوک:درکت میکنم (اروم )
کوک:خیلی سختی کشیدی ناز و نعمت مامان بابا ندیدی
ات:اره
کوک:امشب پیش خودم بخواب
ات:چرا؟
کوک:چون دوس دارم پیش من باشی
(الاهی دلم براش رفت🥺)
ات:مزاحم نمیشم
کوک:مراحمی
ات:خوب باشه ولی یه شرتی داره
کوک:چه شرتی
ات:که روی کاناپه بخوابم
کوک:نه نه نه همینجا روی تخت خودم باخودم
شیطون نگاش میکنم
یه دونه با انکشتش میزنه روی پیشونیم
ات:آیی چیه؟
کوک:منحرف فقط میخوایی بخوابی کاریت ندارم
ات:من محرف نیستم
کوک:تو راست میگی
ات:اییییشششش
از روی تاب بلند میشم
ات:عه خورشید داره بالا میاد
کوک :جدی؟
ات:اره
بلند شد و دید راست میگم
کوک:اشکال نداره ما الان می خوابیم
ات:هوم......پس شب بخیر
کوک :هوم شب بخیر
کوک...
وقتی که ات رفت رفتم تو فکر......
چه طوری این همه درد رو تحمل میکنه؟
من به جاش بودم خودکشی میکردم
اصلاً به من چه
گرفتم خوابیدم
ات...
رفتم داخل اتاق خودمو پرت کردم روی تخت و خوابم برد
(ظهر ساعت ۳:۳۰)
ات...
بلند شودم دیدم که ساعت ۳:۳۰
رفتم اشپز خونه اولین کاری که کردم قهوه درست کردم بعد پنکیک نشستم تا بخورم اقای جئون بیدار شد
کوک:هی پس من چی؟(طلب کارانه)
ات:درست کن
ات:نه ولش کن بیا پیش من بخور
کوک:تا الان میگفتی خودت درست کن الان میگی بیا بخور
ات:خوب اگر دوست نداری نیا خودت درست کن
اومد نشست کنارم
۱۰تا لایک
- ۲۴۰
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط