متعلق به او:
متعلق به او:
#part:28
_میدونی من همه چیو تو خودم میریزم ولی اگه بگم دلم براش تنگ نشده دروغ گفتم
×چون تو عادت کردی به دروغ گفتن راجبش تو عاشقشی معلومه بهش فکر میکنی
_ولی من هنوز دل شکسته ام
×تاحالا به حال اون فکر کردی؟
_نه انقدر ذهنم ازش درگیره به هیچی فکر نکردم
×این تازه شروعشه کوک
_شروعه یه انتقام سخت
.......
دخترک داشت لباس جدید رو طراحی میکرد لباسی با رنگ آبی و گل های کوچولو بابونه عینک طبی براقش رو چشمش بود و با هر بار کشیدن قسمت ها به فکر فرو میرفت کمی از قهوش نوشید که گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم ریوجین منشیش عینکشو در آورد و جواب داد
+بله ریوجین
ریوجین:خانوم پارک اونی که گفتید باهاش قرار داد ببندیم درخواستمون رو قبول کرده
+واقعا(خوشحال)
ریوجین:بله خانوم قرار شد فردا بیان شرکت
+باشه گوش کن هیچ کم و کسری نبینم فهمیدی؟
ریوجین:چشم خانوم
سئول دفتر طراحیشو کنار گذاشت و قهوشو خورد و رفت تو اتاق و.....
#part:28
_میدونی من همه چیو تو خودم میریزم ولی اگه بگم دلم براش تنگ نشده دروغ گفتم
×چون تو عادت کردی به دروغ گفتن راجبش تو عاشقشی معلومه بهش فکر میکنی
_ولی من هنوز دل شکسته ام
×تاحالا به حال اون فکر کردی؟
_نه انقدر ذهنم ازش درگیره به هیچی فکر نکردم
×این تازه شروعشه کوک
_شروعه یه انتقام سخت
.......
دخترک داشت لباس جدید رو طراحی میکرد لباسی با رنگ آبی و گل های کوچولو بابونه عینک طبی براقش رو چشمش بود و با هر بار کشیدن قسمت ها به فکر فرو میرفت کمی از قهوش نوشید که گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم ریوجین منشیش عینکشو در آورد و جواب داد
+بله ریوجین
ریوجین:خانوم پارک اونی که گفتید باهاش قرار داد ببندیم درخواستمون رو قبول کرده
+واقعا(خوشحال)
ریوجین:بله خانوم قرار شد فردا بیان شرکت
+باشه گوش کن هیچ کم و کسری نبینم فهمیدی؟
ریوجین:چشم خانوم
سئول دفتر طراحیشو کنار گذاشت و قهوشو خورد و رفت تو اتاق و.....
۸.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.