متعلق به او:
متعلق به او:
#Part:27
ه.و:تو...تو
_من من؟من چی؟مشتاق دیدار جناب پارک
ه.و:تو تو همون....
_چیه انتظار نداشتی اینطوری شه؟ اوه فکر کنم مشکلی برات پیش اومده
ه.و:فکر میکردم تا الان مرده باشی؟
کوک دستشو پشت کمرش گرفت و بدون اینکه زره ای ناراحت شه راه رفت و گفت
_انقدر پست و رقت انگیزی که اون زمان دختر عزیز دور دونتو به یه پیر خرفت دادی میخواستی بشینم یه گوشه؟تا به ریشم بخندی؟
ه.و:اون موقع هیچی نبودی الانم نیستی
_مطمئنی؟ته موارد رو بخون
×طبق آمار تمامیه اموالت روبه کاهشه و جزو مافیا ها رده پنجی
ه.و:چ چی؟این امکان نداره
_چقدر بی مصرفی که حتی نتونستی باندتو نگه داری آقایه پارک من نیومدم کمکت کنم اومدم زندگیتو نابود کنم اومدم تحقیرت کنم همونطور که تحقیرم کردی
ه.و:گ گوش کن ک.کوک
_نه نه نه نه نمیخوام هیچ بهونه ای رو قبول کنم فقط اومدم اینجا بهت بگم اون بار اصلحه هات دسته منه
کوک برگشت که بره ولی با حرفی که زد وایستاد
ه.و:تقصیر من بود(عربده)اون هیچ وقت نمیخواست تو رو گول بزنه ت تقصیر من بود من مجبورش کردم
کوک که حسابی عصبی شده بود یه دفع به طرف هیونگ سو رفت و مشت محکمی تو دهنش زد ته بازو کوک رو محکم گرفت
×کافیه کوک ولش کن اون ارزش اینو نداره که موقعیتت به هم بخوره میدونی که؟
_عوضی حروم زاده(داد)دعا کن دوباره چشمم بهت نخوره
و بعد از عمارت زدن بیرون کوک تمام مدت دستش رو سرش بود چه تو راه رفتن چه تو ماشین
×میخوای برات آب بگیرم
_نه فقط میخوام برم خونه
از عصبانیت یه پاش میلرزید این یکی از تیکایه عصبیش بود دستشو سمت جیب شلوارش فندک و سیگارش رو در آورد شیشه ماشین رو پایین کشید و شروع کرد سیگار کشیدن
×نگفتم دیگه سیگار نکش؟
_بیخیال ته بعد یک سال ترک کردن دلم خواست یدونه بکشم
×همین یدونت میشه یک پاکت
_نمیشه نگران نباش
×یادت نیست چجوری بخاطر همین همش با اکسیژن بودی
#Part:27
ه.و:تو...تو
_من من؟من چی؟مشتاق دیدار جناب پارک
ه.و:تو تو همون....
_چیه انتظار نداشتی اینطوری شه؟ اوه فکر کنم مشکلی برات پیش اومده
ه.و:فکر میکردم تا الان مرده باشی؟
کوک دستشو پشت کمرش گرفت و بدون اینکه زره ای ناراحت شه راه رفت و گفت
_انقدر پست و رقت انگیزی که اون زمان دختر عزیز دور دونتو به یه پیر خرفت دادی میخواستی بشینم یه گوشه؟تا به ریشم بخندی؟
ه.و:اون موقع هیچی نبودی الانم نیستی
_مطمئنی؟ته موارد رو بخون
×طبق آمار تمامیه اموالت روبه کاهشه و جزو مافیا ها رده پنجی
ه.و:چ چی؟این امکان نداره
_چقدر بی مصرفی که حتی نتونستی باندتو نگه داری آقایه پارک من نیومدم کمکت کنم اومدم زندگیتو نابود کنم اومدم تحقیرت کنم همونطور که تحقیرم کردی
ه.و:گ گوش کن ک.کوک
_نه نه نه نه نمیخوام هیچ بهونه ای رو قبول کنم فقط اومدم اینجا بهت بگم اون بار اصلحه هات دسته منه
کوک برگشت که بره ولی با حرفی که زد وایستاد
ه.و:تقصیر من بود(عربده)اون هیچ وقت نمیخواست تو رو گول بزنه ت تقصیر من بود من مجبورش کردم
کوک که حسابی عصبی شده بود یه دفع به طرف هیونگ سو رفت و مشت محکمی تو دهنش زد ته بازو کوک رو محکم گرفت
×کافیه کوک ولش کن اون ارزش اینو نداره که موقعیتت به هم بخوره میدونی که؟
_عوضی حروم زاده(داد)دعا کن دوباره چشمم بهت نخوره
و بعد از عمارت زدن بیرون کوک تمام مدت دستش رو سرش بود چه تو راه رفتن چه تو ماشین
×میخوای برات آب بگیرم
_نه فقط میخوام برم خونه
از عصبانیت یه پاش میلرزید این یکی از تیکایه عصبیش بود دستشو سمت جیب شلوارش فندک و سیگارش رو در آورد شیشه ماشین رو پایین کشید و شروع کرد سیگار کشیدن
×نگفتم دیگه سیگار نکش؟
_بیخیال ته بعد یک سال ترک کردن دلم خواست یدونه بکشم
×همین یدونت میشه یک پاکت
_نمیشه نگران نباش
×یادت نیست چجوری بخاطر همین همش با اکسیژن بودی
۸.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.