عشق دیوونگیه
#عشق_دیوونگیه
P:1
(ویو ا.ت)
من سعی داشتم اون پسر و فراموش کنن اما چجوری؟!
اونم وقتی که همه چیز منو به یاد اون میندازه ؟!
با یاد آوری اتفاقات برای بار هزارم به روزی که باهاش دوست شدم لعنتی فرستادم و در حالی که بند حوله رو گره میزدم از حموم بیرون اومدم
خودمو روی تخت انداختمو دوباره توی خاطراتم غرق شدم
*فلش بک به ۴ سال پیش*
لباسامو پوشیدم و به سمت کمد رفتم
در کمدو باز کردمو سشار رو از توش برداشتم و بعد به سمت میز آرایش رفتم
بعد از زدنش به برق سشار رو روشن کردپ که یهو در با شتاب باز شد و هیونجین توی چهار چوب در نمایان شد
با دیدنش لرزه به تنم افتاد دستام شروع به عرق کردن کرد
درحالی که از مستی تلو تلو میخورد به سمتم میومد گفت
هیونجین : بیبی دلم برای ددی تنگ نشده؟
با حرفش ضربان قلبم بالا رفتو تونستم به وضوح نشستن عرق های سرد روی بدنمو حس کنم
این پسر همینجوریشم خطرناک بود ولی حالا که مسته هیچ جوره نمیشه باهاش مقابله کرد
بلاخره بهم رسیدو سشار رو از توی دستام کشیدو گفت
هیونجین: من انجامش میدم
نمیتونستم روی حرفش حرف بزنم پس گزاشتم کارشو بکنه
آروم شروع به سشار کشیدن موهام کردو و وقتی کاملا موهامو خشک کرد سشارو روی میز آرایش گزاشت
از توی آینه بهش نگاه کردم
اونم از توی آینه بهم زول زده بود
لبخندی زدو دستاش دورم حلقه کردو سرشو توی گردنم فرو برد
نفس عمیقی کشیدو شروع به بوسیدن گردنم کرد
این عادت همیشه گیش بود
مخالفت کردم عاقبت خوبی نداشت پس سعی کردم خودمو کنترل کنم و پسش نزنم
*پایان فلش بک*
P:1
(ویو ا.ت)
من سعی داشتم اون پسر و فراموش کنن اما چجوری؟!
اونم وقتی که همه چیز منو به یاد اون میندازه ؟!
با یاد آوری اتفاقات برای بار هزارم به روزی که باهاش دوست شدم لعنتی فرستادم و در حالی که بند حوله رو گره میزدم از حموم بیرون اومدم
خودمو روی تخت انداختمو دوباره توی خاطراتم غرق شدم
*فلش بک به ۴ سال پیش*
لباسامو پوشیدم و به سمت کمد رفتم
در کمدو باز کردمو سشار رو از توش برداشتم و بعد به سمت میز آرایش رفتم
بعد از زدنش به برق سشار رو روشن کردپ که یهو در با شتاب باز شد و هیونجین توی چهار چوب در نمایان شد
با دیدنش لرزه به تنم افتاد دستام شروع به عرق کردن کرد
درحالی که از مستی تلو تلو میخورد به سمتم میومد گفت
هیونجین : بیبی دلم برای ددی تنگ نشده؟
با حرفش ضربان قلبم بالا رفتو تونستم به وضوح نشستن عرق های سرد روی بدنمو حس کنم
این پسر همینجوریشم خطرناک بود ولی حالا که مسته هیچ جوره نمیشه باهاش مقابله کرد
بلاخره بهم رسیدو سشار رو از توی دستام کشیدو گفت
هیونجین: من انجامش میدم
نمیتونستم روی حرفش حرف بزنم پس گزاشتم کارشو بکنه
آروم شروع به سشار کشیدن موهام کردو و وقتی کاملا موهامو خشک کرد سشارو روی میز آرایش گزاشت
از توی آینه بهش نگاه کردم
اونم از توی آینه بهم زول زده بود
لبخندی زدو دستاش دورم حلقه کردو سرشو توی گردنم فرو برد
نفس عمیقی کشیدو شروع به بوسیدن گردنم کرد
این عادت همیشه گیش بود
مخالفت کردم عاقبت خوبی نداشت پس سعی کردم خودمو کنترل کنم و پسش نزنم
*پایان فلش بک*
۸.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.