پارت 2
پارت 2
شیرین دید از دست شهاب بد جور خون میومد بیرون و گفت...
شیرین) با ترس و تعجب) آاا چی چیز دستتون د د داره ازش خون میاد
شهاب) چشه دستم؟!
آها این خون رو میگی چیزیش نیس ول کن.
شیرین) نه نه نمیشیه بیایین براتون بخیه بزنم.. 😶
شهاب) ععع نمیخام دیگه ولم کن
شیرین) من بهت گفتم ها ولی شما حرف گوش ندادین. دیگه هرچی که شما میخایین.. 🤷🏻♀
شهاب) با بیخیالی) اوم باشه، من میرم خانواده دوستم اومدن... 😑
شیرین) اها اره باشه 🙃
شهاب رفت پیش خانواده محمد(دوستش که چپ کرد با ماشین)
مامان محمد داشت گریه میکرد، شهاب اومد براش آب او اینا خرید که آروم شه...
بعد مامان محمد دست شهاب رو دید و گفت....
مامان محمد) وااییی پسرم دستت خیلی زخمی شده
برو برو، بزار دستت رو بخیه بزنن
شهاب) نه خاله من نمیخام، چیز مهمی نیست... 😅
مامان محمد) نه تو باید بری من خودم میبرمت....
شهاب) اخه...
اینجا مامان محمد نزاشت حرف بزنه و گفت) نه نه حرفی نباشه یالا بریم...
اومدن پیش شیرین.
مامان محمد، به شیرین گفت)
سلام خانم دکتر خسته نباشید
خانم دکتر بیایین یه کاری برای دست این آقا بکنید
شیرین) سلام ممنون همچنین شما هم خسته نباشید😊 بله بله الان ایشون رو بخیه میزنم...
مامان محمد) ممنونم.
شیرین) خاهش کاری نکردم😊
اینجا مامان محمد رفت تا پسرشو ببینه...
شیرین) نگا بهتون گفتم بیایید بخیتون بزنم راضی نشدید، الان هم که مجبور شدید، معذب شدین ازشون 😂
شهاب) عع هالا هرچی😅 من خب معذب هم نشدم 😅
شیرین) اهوم باشه 😊 میخایین بدون بیهوشی براتون بخیه بزنم یا با بیهوشی؟؟
شهاب) نه نمیخام بیهوش شم همینطوری بهیه بزن ردم کن 😐
شیرین) باشه، اگه دردتون گرف بهم بگین
شهاب) اوم
بخیه رو زدم تموم کردم
محسن اومد و اومد شهاب رو مسخره میکرد و بهش میخندید.
محسن) عع بخیه خوردی شهاب 🤣
چی شده قضیه چیه چه عجب گذاشتی بخیت بزنن🤣 عع ینی اینقد ترسویی 🤣🤣
شهاب) ساکت میشی یا با کله میام میزنمت
بعدشم من نمیترسم با اجبار اومدم اصن به همین خانم دکتر بگو
عع داری رو مخم میری دوس دارم بزنمت 😐😄
شیرین) آ خب راس میگه با اجبار اومد😅
بعدشم تو به ایشون میگی ترسو، تو خودت ترسویی داداش، میترسی که بابا بفهمه سیگار میکشی.🤣🤣🤣🤣
(استیکرا ریاکشن هاشونن).
محسن) با شوخ و ناراحتی) عععع تو ساکت شو آبجی اصن تو چرا طرفشو میگیری ععع 😅😒
شهاب گفت.....
شیرین دید از دست شهاب بد جور خون میومد بیرون و گفت...
شیرین) با ترس و تعجب) آاا چی چیز دستتون د د داره ازش خون میاد
شهاب) چشه دستم؟!
آها این خون رو میگی چیزیش نیس ول کن.
شیرین) نه نه نمیشیه بیایین براتون بخیه بزنم.. 😶
شهاب) ععع نمیخام دیگه ولم کن
شیرین) من بهت گفتم ها ولی شما حرف گوش ندادین. دیگه هرچی که شما میخایین.. 🤷🏻♀
شهاب) با بیخیالی) اوم باشه، من میرم خانواده دوستم اومدن... 😑
شیرین) اها اره باشه 🙃
شهاب رفت پیش خانواده محمد(دوستش که چپ کرد با ماشین)
مامان محمد داشت گریه میکرد، شهاب اومد براش آب او اینا خرید که آروم شه...
بعد مامان محمد دست شهاب رو دید و گفت....
مامان محمد) وااییی پسرم دستت خیلی زخمی شده
برو برو، بزار دستت رو بخیه بزنن
شهاب) نه خاله من نمیخام، چیز مهمی نیست... 😅
مامان محمد) نه تو باید بری من خودم میبرمت....
شهاب) اخه...
اینجا مامان محمد نزاشت حرف بزنه و گفت) نه نه حرفی نباشه یالا بریم...
اومدن پیش شیرین.
مامان محمد، به شیرین گفت)
سلام خانم دکتر خسته نباشید
خانم دکتر بیایین یه کاری برای دست این آقا بکنید
شیرین) سلام ممنون همچنین شما هم خسته نباشید😊 بله بله الان ایشون رو بخیه میزنم...
مامان محمد) ممنونم.
شیرین) خاهش کاری نکردم😊
اینجا مامان محمد رفت تا پسرشو ببینه...
شیرین) نگا بهتون گفتم بیایید بخیتون بزنم راضی نشدید، الان هم که مجبور شدید، معذب شدین ازشون 😂
شهاب) عع هالا هرچی😅 من خب معذب هم نشدم 😅
شیرین) اهوم باشه 😊 میخایین بدون بیهوشی براتون بخیه بزنم یا با بیهوشی؟؟
شهاب) نه نمیخام بیهوش شم همینطوری بهیه بزن ردم کن 😐
شیرین) باشه، اگه دردتون گرف بهم بگین
شهاب) اوم
بخیه رو زدم تموم کردم
محسن اومد و اومد شهاب رو مسخره میکرد و بهش میخندید.
محسن) عع بخیه خوردی شهاب 🤣
چی شده قضیه چیه چه عجب گذاشتی بخیت بزنن🤣 عع ینی اینقد ترسویی 🤣🤣
شهاب) ساکت میشی یا با کله میام میزنمت
بعدشم من نمیترسم با اجبار اومدم اصن به همین خانم دکتر بگو
عع داری رو مخم میری دوس دارم بزنمت 😐😄
شیرین) آ خب راس میگه با اجبار اومد😅
بعدشم تو به ایشون میگی ترسو، تو خودت ترسویی داداش، میترسی که بابا بفهمه سیگار میکشی.🤣🤣🤣🤣
(استیکرا ریاکشن هاشونن).
محسن) با شوخ و ناراحتی) عععع تو ساکت شو آبجی اصن تو چرا طرفشو میگیری ععع 😅😒
شهاب گفت.....
۲.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.