پارت 4
پارت 4
درو باز کرد، دید شهاب هست و گفت
شیرین) عه سلام خوبین 😅
شهاب) سلام ممنون شما خوب هستین
شیرین) ممنون من خوبم
شهاب) محسن کی میاد؟!
شیرین) اوم الان حمومه الان میاد 😅
شهاب) باشه ....
محسن) ها اومدی، چقد زود اومدی
شهاب) اولن سلام دومن سر موقع اومدم
محسن) باشه 😂
محسن) شیرین تث اینجا چیکار میکنی
شیرین) چیز اومدم درو باز کردم داداش.
محسن) اوم
شیرین) داداش وقتی میای با خودت شیر کاکائو با توت فرنگی بیار 😅
محسن) رو چِشَم 🫡
شیرین) چشمت بی بلا داداش😊
من میرم دیگه😊
شیرین یه جورایی به شهاب حس داشت .
چند روز بعد 👇🏻
شهاب تصادف میکنه و فقط سرش زخم شده . شهاب بیهوش نشده ولی یکم گیج شده. محسن، شهاب رو میاره بیمارستان که سرشو بخیه بزنن.
محسن) بیا پیاده شو بریم داخل بیمارستان.
شهاب) ها؟ نه بابا من نمیخام.
محسن) بابا بیا پیاده شو
شهاب) عع فقط بخیه بزنه ها نمیخام بستری او اینا بشم از الان گفتما😐😄
محسن) باشه
محسن) شیرین! شیرین! بیا شهاب رو بخیه بزن. تصادف کرده..
شهاب هی اینور و اینور میره چون گیج شده نمیدونه چیکار میکنه...
شیرین) بله بله اومدم 😯
بزار بیاد این اتاق دراز بکشه که بخیشو بزنم
شهاب) 😂😂چی نه من اینجا میمونم اینجا بخیه بزن
شیرین) نه نمیشه بیا رو تخت دراز بکشید
شهاب دراز کشید هی هم سزشو تکون میداد
شهاب) میگم خانم دکتر
شیرین) بله!
شهاب) سرم چرا گیجه هیچی ازش حس نمیکنم
شیرین) اخه این سوالیه 😂
چون سرت زخمه سر شده هیچی حس نمیکنی 😅
شهاب) عع
شیرین) خب سرتو تکون نده میخام بخیو رو بزنم...
شهاب) نمیخام😂
شیرین) عع اذیت نکن دیگه
شهاب) دوست ندارم، من میخام سرمو تکون بدم
شیرین نزدیک شهاب شد و صورتشو گرف و بهش گفت
شیرین) بس میکنی یا نه 😐😐وگرنه من بیشتر زخمت میکنم😐
شهاب اینجا تعجب کرد و یکم عاشق شیرین شد 😁
شهاب) 😳آ باشه بخیتو بزن 😅😍
شیرین) آفرییینن😂😊
شیرین داشت سر شهاب رو بخیه میزد و شهاب هی به شیرین نگا میکرد، حس عاشقی بهش داشت...
حمایت شه 🙂
درو باز کرد، دید شهاب هست و گفت
شیرین) عه سلام خوبین 😅
شهاب) سلام ممنون شما خوب هستین
شیرین) ممنون من خوبم
شهاب) محسن کی میاد؟!
شیرین) اوم الان حمومه الان میاد 😅
شهاب) باشه ....
محسن) ها اومدی، چقد زود اومدی
شهاب) اولن سلام دومن سر موقع اومدم
محسن) باشه 😂
محسن) شیرین تث اینجا چیکار میکنی
شیرین) چیز اومدم درو باز کردم داداش.
محسن) اوم
شیرین) داداش وقتی میای با خودت شیر کاکائو با توت فرنگی بیار 😅
محسن) رو چِشَم 🫡
شیرین) چشمت بی بلا داداش😊
من میرم دیگه😊
شیرین یه جورایی به شهاب حس داشت .
چند روز بعد 👇🏻
شهاب تصادف میکنه و فقط سرش زخم شده . شهاب بیهوش نشده ولی یکم گیج شده. محسن، شهاب رو میاره بیمارستان که سرشو بخیه بزنن.
محسن) بیا پیاده شو بریم داخل بیمارستان.
شهاب) ها؟ نه بابا من نمیخام.
محسن) بابا بیا پیاده شو
شهاب) عع فقط بخیه بزنه ها نمیخام بستری او اینا بشم از الان گفتما😐😄
محسن) باشه
محسن) شیرین! شیرین! بیا شهاب رو بخیه بزن. تصادف کرده..
شهاب هی اینور و اینور میره چون گیج شده نمیدونه چیکار میکنه...
شیرین) بله بله اومدم 😯
بزار بیاد این اتاق دراز بکشه که بخیشو بزنم
شهاب) 😂😂چی نه من اینجا میمونم اینجا بخیه بزن
شیرین) نه نمیشه بیا رو تخت دراز بکشید
شهاب دراز کشید هی هم سزشو تکون میداد
شهاب) میگم خانم دکتر
شیرین) بله!
شهاب) سرم چرا گیجه هیچی ازش حس نمیکنم
شیرین) اخه این سوالیه 😂
چون سرت زخمه سر شده هیچی حس نمیکنی 😅
شهاب) عع
شیرین) خب سرتو تکون نده میخام بخیو رو بزنم...
شهاب) نمیخام😂
شیرین) عع اذیت نکن دیگه
شهاب) دوست ندارم، من میخام سرمو تکون بدم
شیرین نزدیک شهاب شد و صورتشو گرف و بهش گفت
شیرین) بس میکنی یا نه 😐😐وگرنه من بیشتر زخمت میکنم😐
شهاب اینجا تعجب کرد و یکم عاشق شیرین شد 😁
شهاب) 😳آ باشه بخیتو بزن 😅😍
شیرین) آفرییینن😂😊
شیرین داشت سر شهاب رو بخیه میزد و شهاب هی به شیرین نگا میکرد، حس عاشقی بهش داشت...
حمایت شه 🙂
۱.۶k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.