ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
ا..ون لباسامو نگهداشته فک میکردم قراره فراموشم کنه ولی دوباره بهم ثابت کرد که
فقط مال منه:)
نگاش کردم دیدم عین گربه کوچولو ها خوابیده
قلبم داشت تند تند میزد بعد از دوسال ی جا باهم دوباره باشیم
قبلا گفتم هرکاری بخاطرتت میکنم بیبی:))
5مین گذشت
خوابم نمیبرد
خیلی گرمم شده بود تیشرتمو در اوردم با بالا تنه لخت دراز کشیدم یجی رو دیدم غرق خوابه خیلی اروم که بلند نشه ارو از پشت بغلش کردم
ی نفس عمیقی کشیدم بوی خوبشو وارد ریه هام کردم
عااااا یجی خیلی دوست دارم پیشی من>>
چون یجیو بغل کردم اروم اروم خوابم برد
ساعت12:44 فردا صبح
ویو یجی
با نور افتاب پدرسگ بیدار شدم خاستم تکون بخورم که دیدم تهیونگ منو بغل کرده پاشو انداخته روم ی دست دیگ شم زیر گردنمه
بهترین حس این دوسالم بود:)
دلم نمیخاست دست از نگاه کردنش ور دارم
دلم میخاد بش بگم که منظرش بودم دلم میخاد بگم چقد دوستش دارم ولی نمیتونم تو خودت نمیخای:)
هر کی لایک نکنه بسیجیه🤖💀
مرسی بخاطر حمایتایی که میکنید یاران زلال دلانم❤🔔
ا..ون لباسامو نگهداشته فک میکردم قراره فراموشم کنه ولی دوباره بهم ثابت کرد که
فقط مال منه:)
نگاش کردم دیدم عین گربه کوچولو ها خوابیده
قلبم داشت تند تند میزد بعد از دوسال ی جا باهم دوباره باشیم
قبلا گفتم هرکاری بخاطرتت میکنم بیبی:))
5مین گذشت
خوابم نمیبرد
خیلی گرمم شده بود تیشرتمو در اوردم با بالا تنه لخت دراز کشیدم یجی رو دیدم غرق خوابه خیلی اروم که بلند نشه ارو از پشت بغلش کردم
ی نفس عمیقی کشیدم بوی خوبشو وارد ریه هام کردم
عااااا یجی خیلی دوست دارم پیشی من>>
چون یجیو بغل کردم اروم اروم خوابم برد
ساعت12:44 فردا صبح
ویو یجی
با نور افتاب پدرسگ بیدار شدم خاستم تکون بخورم که دیدم تهیونگ منو بغل کرده پاشو انداخته روم ی دست دیگ شم زیر گردنمه
بهترین حس این دوسالم بود:)
دلم نمیخاست دست از نگاه کردنش ور دارم
دلم میخاد بش بگم که منظرش بودم دلم میخاد بگم چقد دوستش دارم ولی نمیتونم تو خودت نمیخای:)
هر کی لایک نکنه بسیجیه🤖💀
مرسی بخاطر حمایتایی که میکنید یاران زلال دلانم❤🔔
۵.۷k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.