من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_2۴
يهو تهیونگ اومد داخل اتاق
تهیونگ:ا/ت داری چه کار میکنی؟اون شیشه رو بیار پایین اینجوری فقط به خودت آسیب میزنی !
ا/ت: تهیونگ من دیگه نمیخوام زنده بمونم(با گریه)
ویو تهیونگ
دیدم که ا/ت یه شیشه تو دستش و میخواد رگشو بزنه آروم و آروم خودم رو بهش نزدیک کردم و گفتم
تهیونگ:ا/ت آروم باش لطفا اینکارو نکن
ا/ت: تهیونگ نزدیک من نشو وگرنه رگم رو میزنم
ویو تهیونگ
سریع رفتم سمتش و اون شیشه رو گرفتم و باعث شد که دستم پاره شه و خون بیاید ولی برام مهم نبود ا/ت رو بغل کردم
ویو ا/ت
تهیونگ اومد اون شیشه رو گرفت دستش پاره شد و با اینکه دستش خون میومد ولی باز اومد منو بغل کرد
ا/ت:ته...تهیونگ چه کار کردی ببین دستت خون میاد
تهیونگ: مهم نیست میخوام که توخوب باشی!
ا/ت: از دستت داره خون میره بعد تو به فکر منی همین جا وایسا تا من بیام
تهیونگ: باشه
ویوا/ت
داشتم از پله ها میرفتم که جونگکوک رو دیدم و بهش اهمیت ندادم و از کنارش رد شدم رفتم وسایل کمک های اولیه رو گرفتم و به سمت اتاقم حرکت کردم که جونگکوک دستم رو گرفت ،برگشتم:
ا/ت: ولم کن
جونگکوک:ا/ت من (نذاشتم حرفی بزنه دستم رو کشیدم و رفتم)
رفتم داخل اتاق ديدم تهیونگ روی تخت دراز کشیده رفتم بالای سرش گفتم تهیونگ بلند شو که باید دستت زخمی تو رو پانسمان کنم
تهیونگ بلند شد
ا/ت: تهیونگ دستت رو بده من میخوام پانسمانش کنم
تهیونگ:گفتم که مهم نیست
ا/ت: بهخاطر کار احمقانه من دستت زخمی شده بعد میگی مهم نیست به زور دستش رو گفتم و روی پام گذاشتم و زخمشو ضد عفونی کردم و براش باند پیچیدم
ا/ت: تهیونگ لطفا مراقب خودت باش! این زخم بخاطر من بود ولی...حرفم توسط انگشتاش روی لبام کامل نشد
#part_2۴
يهو تهیونگ اومد داخل اتاق
تهیونگ:ا/ت داری چه کار میکنی؟اون شیشه رو بیار پایین اینجوری فقط به خودت آسیب میزنی !
ا/ت: تهیونگ من دیگه نمیخوام زنده بمونم(با گریه)
ویو تهیونگ
دیدم که ا/ت یه شیشه تو دستش و میخواد رگشو بزنه آروم و آروم خودم رو بهش نزدیک کردم و گفتم
تهیونگ:ا/ت آروم باش لطفا اینکارو نکن
ا/ت: تهیونگ نزدیک من نشو وگرنه رگم رو میزنم
ویو تهیونگ
سریع رفتم سمتش و اون شیشه رو گرفتم و باعث شد که دستم پاره شه و خون بیاید ولی برام مهم نبود ا/ت رو بغل کردم
ویو ا/ت
تهیونگ اومد اون شیشه رو گرفت دستش پاره شد و با اینکه دستش خون میومد ولی باز اومد منو بغل کرد
ا/ت:ته...تهیونگ چه کار کردی ببین دستت خون میاد
تهیونگ: مهم نیست میخوام که توخوب باشی!
ا/ت: از دستت داره خون میره بعد تو به فکر منی همین جا وایسا تا من بیام
تهیونگ: باشه
ویوا/ت
داشتم از پله ها میرفتم که جونگکوک رو دیدم و بهش اهمیت ندادم و از کنارش رد شدم رفتم وسایل کمک های اولیه رو گرفتم و به سمت اتاقم حرکت کردم که جونگکوک دستم رو گرفت ،برگشتم:
ا/ت: ولم کن
جونگکوک:ا/ت من (نذاشتم حرفی بزنه دستم رو کشیدم و رفتم)
رفتم داخل اتاق ديدم تهیونگ روی تخت دراز کشیده رفتم بالای سرش گفتم تهیونگ بلند شو که باید دستت زخمی تو رو پانسمان کنم
تهیونگ بلند شد
ا/ت: تهیونگ دستت رو بده من میخوام پانسمانش کنم
تهیونگ:گفتم که مهم نیست
ا/ت: بهخاطر کار احمقانه من دستت زخمی شده بعد میگی مهم نیست به زور دستش رو گفتم و روی پام گذاشتم و زخمشو ضد عفونی کردم و براش باند پیچیدم
ا/ت: تهیونگ لطفا مراقب خودت باش! این زخم بخاطر من بود ولی...حرفم توسط انگشتاش روی لبام کامل نشد
۴۹.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.