پارت چهارم
پارت چهارم
یک هفته بعد
ویو ات
امروز روز عروسیمونه خیلی استرس دارم همه در پایین منتظرمونن داشتم تو آینه به خودم نگاه میکردم هر وقت به خودم نگاه میکنم به این فک میکنم که چقدر بدبختم بغض کل وجودم رو فرا گرفته بود ولی نباید گریه میکردم بهمون شک میکردن تو همین فکرا بودم که جیمین وارد اتاق شد
جیمین :آماده همه منتظر مونن
ات :آره نه نمیدونم خیلی استرس دارم
جیمین :نگران نباش فقط باید خوب نقش بازی کنیم تا کسی نفهمه
ات:...خب پاشو بریم
جیمین و ات رفتن به سالن اصلی همه دست میزدن و تبریکشون میکردن و بعد روبه عاقد وایستادن و خطبه عقد خونده شد و.....
پایان عروسی
جیمین و ات از همه خداحافظی کردن وبعد رفتن سراغ خونشون هرکی رفت تو اتاق خودش و کارهاشون رو انجام دادن و خوابیدن
پایان پارت
یک هفته بعد
ویو ات
امروز روز عروسیمونه خیلی استرس دارم همه در پایین منتظرمونن داشتم تو آینه به خودم نگاه میکردم هر وقت به خودم نگاه میکنم به این فک میکنم که چقدر بدبختم بغض کل وجودم رو فرا گرفته بود ولی نباید گریه میکردم بهمون شک میکردن تو همین فکرا بودم که جیمین وارد اتاق شد
جیمین :آماده همه منتظر مونن
ات :آره نه نمیدونم خیلی استرس دارم
جیمین :نگران نباش فقط باید خوب نقش بازی کنیم تا کسی نفهمه
ات:...خب پاشو بریم
جیمین و ات رفتن به سالن اصلی همه دست میزدن و تبریکشون میکردن و بعد روبه عاقد وایستادن و خطبه عقد خونده شد و.....
پایان عروسی
جیمین و ات از همه خداحافظی کردن وبعد رفتن سراغ خونشون هرکی رفت تو اتاق خودش و کارهاشون رو انجام دادن و خوابیدن
پایان پارت
۴.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.