پارت 50
پارت 50
#قاتل_من
ا/ت دست هینا را محکم میگیره و به سمت اتاق تهیونگ میرن ا/ت کمی مکث میکنه و مطمئن میشه ک تهیونگ هنوز بیداره و خواب نیست نگاهی به هینا میکنه و میگه من نمیتونم باهات بیام تو برو در بزن اگ تهیونگ بیدار بود یکم پیشش بمون بعد بیا من اینجا منتظرت میمونم... باشه؟
هینا: باشههه
هینا نزدیک در میشه و تقه ای به در میزنه که تهیونگ: کیه؟ بیاتو
هینا: منممممم
در اتاق باز میکنه و باذوق به سمت تهیونگ میدوه به محض اینکه به تهیونگ میرسه تهیونگ سریع بغلش میکنه و اونو تو هوا پرت میکنه و صدای خنده های هینا بلند میشه....
ا/ت : نزدیک اتاق میشه و پیش خودش میگه باورم نمیشه اون ارباب خشن و ترسناک الان باهینا اینقد خوشحاله و صدای خنده هاشون کل عمارت پر کرده....
تهیونگ ک متوجه حضور ا/ت شده بود هینا را رو تخت نشوند و درحالی ک یکی از ابروهاشو بالا داده بود از اتاق خارج شد ا/ت بادیدن تهیونگ جا خورد کمی عقب رفت که تهیونگ فاصله ی بینشون و کم کرد و نزدیک ا/ت شد و دستشو سمت ا/ت دراز کرد ا/ت ک از حرکت تهیونگ متعجب بود آب گلوشو قورت داد و آروم دستشو توی دست تهیونگ گذاشت...
تهیونگ دست ا/ت کمی فشار داد و اونو وارد اتاقش کرد اتاقی ک به هیچکس اجازه نمیداد از پیشش رد بشه...وهمیشه و قتی تهیونگ نبود قفل بود...ا/ت همیشه اتاق تهیونگ از دور دید میزد و تاحالا پیش نیومده بود بخواد واردش بشه...
تهیونگ به صندلی ک جفت تخت بود اشاره میکنه که
ا/ت روی صندلی میشنه...که صدای هینا بلند میشه
هینا: اخجوننن آشتی کردیننن؟ توروخدا دیگ دعوا نکنید ترسناک میشید
که ا/ت و تهیونگ باهم شروع میکنن به خندیدن
چند ساعتی میشه که سه تای باهم گرم گرفته بودن و میخندیدن که انگار هیچ اتفاقی قبلا نیفتاده بود
همینطور که گرم بازی و خندیدن بودند تهیونگ بلند میشه و برای هینا چشمک میزنه که هینا دستشو رو دهنش میزاره و میخنده و اونم واس تهیونگ چشمک میزنه که ا/ت مشکوک بهشون زل میزنه... که تهیونگ به سمت کمدش میره و جعبه ای کوچیکی از پیش عطرهای گرون قیمتش در میاره....لباساشو مرتب میکنه....
#قاتل_من
ا/ت دست هینا را محکم میگیره و به سمت اتاق تهیونگ میرن ا/ت کمی مکث میکنه و مطمئن میشه ک تهیونگ هنوز بیداره و خواب نیست نگاهی به هینا میکنه و میگه من نمیتونم باهات بیام تو برو در بزن اگ تهیونگ بیدار بود یکم پیشش بمون بعد بیا من اینجا منتظرت میمونم... باشه؟
هینا: باشههه
هینا نزدیک در میشه و تقه ای به در میزنه که تهیونگ: کیه؟ بیاتو
هینا: منممممم
در اتاق باز میکنه و باذوق به سمت تهیونگ میدوه به محض اینکه به تهیونگ میرسه تهیونگ سریع بغلش میکنه و اونو تو هوا پرت میکنه و صدای خنده های هینا بلند میشه....
ا/ت : نزدیک اتاق میشه و پیش خودش میگه باورم نمیشه اون ارباب خشن و ترسناک الان باهینا اینقد خوشحاله و صدای خنده هاشون کل عمارت پر کرده....
تهیونگ ک متوجه حضور ا/ت شده بود هینا را رو تخت نشوند و درحالی ک یکی از ابروهاشو بالا داده بود از اتاق خارج شد ا/ت بادیدن تهیونگ جا خورد کمی عقب رفت که تهیونگ فاصله ی بینشون و کم کرد و نزدیک ا/ت شد و دستشو سمت ا/ت دراز کرد ا/ت ک از حرکت تهیونگ متعجب بود آب گلوشو قورت داد و آروم دستشو توی دست تهیونگ گذاشت...
تهیونگ دست ا/ت کمی فشار داد و اونو وارد اتاقش کرد اتاقی ک به هیچکس اجازه نمیداد از پیشش رد بشه...وهمیشه و قتی تهیونگ نبود قفل بود...ا/ت همیشه اتاق تهیونگ از دور دید میزد و تاحالا پیش نیومده بود بخواد واردش بشه...
تهیونگ به صندلی ک جفت تخت بود اشاره میکنه که
ا/ت روی صندلی میشنه...که صدای هینا بلند میشه
هینا: اخجوننن آشتی کردیننن؟ توروخدا دیگ دعوا نکنید ترسناک میشید
که ا/ت و تهیونگ باهم شروع میکنن به خندیدن
چند ساعتی میشه که سه تای باهم گرم گرفته بودن و میخندیدن که انگار هیچ اتفاقی قبلا نیفتاده بود
همینطور که گرم بازی و خندیدن بودند تهیونگ بلند میشه و برای هینا چشمک میزنه که هینا دستشو رو دهنش میزاره و میخنده و اونم واس تهیونگ چشمک میزنه که ا/ت مشکوک بهشون زل میزنه... که تهیونگ به سمت کمدش میره و جعبه ای کوچیکی از پیش عطرهای گرون قیمتش در میاره....لباساشو مرتب میکنه....
۱۷.۹k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.