the building infogyg پارت50
#the_building_infogyg #پارت50
رکسانا
من:رزا چی داری میگی توهان؟
رزا:هیش مجبورم.
من:آخه یکسال بدون تو من بااین
داداشت چیکار کنم؟!
رزا:پوف بهش میگم زیاد بهت گیر نده
تو دلم خندیدم نمیدونی من امشب
درمیرم
من:آخه میری برایی چی؟
رزا:این مسابقات و مدارسش خیلی
برام مهم هستن! آرزوم بود بتونم
شرکت کنم داخلش آرزویی هر
جادوگریه اونجا تحصیل کنه
من:یعنی اینقدر خوبه
رزا:یه چیزی فراتر از خوبه بیا این
یادگاری برایی تو
یه گردنبد بود چه چقدر خوشگل بود
من:خیلی قشنگه!
رزا:ویژگی خوبش اینه نسبت به
هرلباست تغییر رنگ میده
من:واووو راستی پس واسه جشن
نیستی نه!
رزا:متأسفانه نه نیستم ولی زیاد شلوغ
بازی درنیار باش!
من:خیل خوب راستی رزا تو دوست
عجیب خوبی بودی برام
رزا:مرسی راستی رکسانا خیلی برام
باارزش بودی میدونی که
من:آره
بغلش کردم به سمت در رفتیم
ته:مواظب خودت باش رزا
رزا:دلم برات تنگ میشه تهیونگ
درضمن.بهش.سخت نگیر باشه
تهیونگ:قول نمیدم ولی باش
بغلش.کرد رزا لبخندی زد سوار ماشین
مدرسه جادوگرا شدش اسبشم
براش.تهیونگ باماشین مخصوص
دنبالش فرستاد
تهیونگ:دل منم برات تنگ میشه! خوب
برو آماده شو کم کم باید بریم جشن
من:باشه آلان
رفتم بالا شانس آوردم لباسم مدلش
پرنسسی کوتاه بود باکفش اسپرت هم
میشد ستش کرد موهامو بالایی سرم بستم خوب برای اینکه شک نکنه
توکولم هرچی نیاز بود انداختم یک
خزط.چشم و ریمل و تمام که دراتاقم
زده شدش
من:بلع؟!
خدمتکار:جناب تهیونگ گفتن بیاید
پایین
من:باشه آلان میام
کولمو دستم گرفتم رفتم پایین
***///***///***///***///
تهیونگ
من:واقعا میخوایی بری؟!
رزا:آره!
من:من بدون خواهرم چیکار کنم؟!
رزا:سخته ولی عادت میکنی درضمن رکسانارو هواشو داشته باش
من:باشه بچه
بغلم کرد به خودم فشارش دادم تحمل
دوریش سخت بود ولی نه تاحدی که
بخوام از پیشرفتش جلو گیری کنم
موقع رفتن نفسم کم اومد اما به رویی
خودم نیاوردم کت وشلوارکه گرفته
بودم پوشیدم هیچ وقت حال وحوصله
تیپ رسمی رو نداشتم
پایین منتظرش واستم که دیدمش از
بالایی پله ها مثل پرنسس ها میومد یه
لبخندی اومد رویی لبم حالا معنی
حرف رزا رو فهمیدم
من:بریم
بهم یه نگاهی کرد خندید من:چیه؟!
رکسانا:هیچی ولی جناب تهیونگ بهتر
موهاتون یه شونه بزنید
من:منظورت چیه
دستشو کرد تو سرم درستش کرد قدش
ازم کمی کوتاه تر بود قدبلندی کرده
بود که درست کردش برگشت به حالت
اولش
من:ممنونم
رکسانا:خواهش میکنم
یااین رام شده یامن توهم زدم
رکسانا
من:رزا چی داری میگی توهان؟
رزا:هیش مجبورم.
من:آخه یکسال بدون تو من بااین
داداشت چیکار کنم؟!
رزا:پوف بهش میگم زیاد بهت گیر نده
تو دلم خندیدم نمیدونی من امشب
درمیرم
من:آخه میری برایی چی؟
رزا:این مسابقات و مدارسش خیلی
برام مهم هستن! آرزوم بود بتونم
شرکت کنم داخلش آرزویی هر
جادوگریه اونجا تحصیل کنه
من:یعنی اینقدر خوبه
رزا:یه چیزی فراتر از خوبه بیا این
یادگاری برایی تو
یه گردنبد بود چه چقدر خوشگل بود
من:خیلی قشنگه!
رزا:ویژگی خوبش اینه نسبت به
هرلباست تغییر رنگ میده
من:واووو راستی پس واسه جشن
نیستی نه!
رزا:متأسفانه نه نیستم ولی زیاد شلوغ
بازی درنیار باش!
من:خیل خوب راستی رزا تو دوست
عجیب خوبی بودی برام
رزا:مرسی راستی رکسانا خیلی برام
باارزش بودی میدونی که
من:آره
بغلش کردم به سمت در رفتیم
ته:مواظب خودت باش رزا
رزا:دلم برات تنگ میشه تهیونگ
درضمن.بهش.سخت نگیر باشه
تهیونگ:قول نمیدم ولی باش
بغلش.کرد رزا لبخندی زد سوار ماشین
مدرسه جادوگرا شدش اسبشم
براش.تهیونگ باماشین مخصوص
دنبالش فرستاد
تهیونگ:دل منم برات تنگ میشه! خوب
برو آماده شو کم کم باید بریم جشن
من:باشه آلان
رفتم بالا شانس آوردم لباسم مدلش
پرنسسی کوتاه بود باکفش اسپرت هم
میشد ستش کرد موهامو بالایی سرم بستم خوب برای اینکه شک نکنه
توکولم هرچی نیاز بود انداختم یک
خزط.چشم و ریمل و تمام که دراتاقم
زده شدش
من:بلع؟!
خدمتکار:جناب تهیونگ گفتن بیاید
پایین
من:باشه آلان میام
کولمو دستم گرفتم رفتم پایین
***///***///***///***///
تهیونگ
من:واقعا میخوایی بری؟!
رزا:آره!
من:من بدون خواهرم چیکار کنم؟!
رزا:سخته ولی عادت میکنی درضمن رکسانارو هواشو داشته باش
من:باشه بچه
بغلم کرد به خودم فشارش دادم تحمل
دوریش سخت بود ولی نه تاحدی که
بخوام از پیشرفتش جلو گیری کنم
موقع رفتن نفسم کم اومد اما به رویی
خودم نیاوردم کت وشلوارکه گرفته
بودم پوشیدم هیچ وقت حال وحوصله
تیپ رسمی رو نداشتم
پایین منتظرش واستم که دیدمش از
بالایی پله ها مثل پرنسس ها میومد یه
لبخندی اومد رویی لبم حالا معنی
حرف رزا رو فهمیدم
من:بریم
بهم یه نگاهی کرد خندید من:چیه؟!
رکسانا:هیچی ولی جناب تهیونگ بهتر
موهاتون یه شونه بزنید
من:منظورت چیه
دستشو کرد تو سرم درستش کرد قدش
ازم کمی کوتاه تر بود قدبلندی کرده
بود که درست کردش برگشت به حالت
اولش
من:ممنونم
رکسانا:خواهش میکنم
یااین رام شده یامن توهم زدم
۴.۷k
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.