the building infogyg پارت51
#the_building_infogyg #پارت51
می.یونگ
من:من اینو نمیپوشم!
یونگ:باید بپوشی
من:من بمیرمم این لباس به این بلندی
پف پفی رو نمیپوشممم
یونگ:مشکلت بلندیشه
من:آره
یونگ:نیم ساعت دیگه حله
من:هه خیاطی مگه
یونگ:کم ترازاونم نیستم
نشستم کیف دستیمو وسایلامو
چپوندم توش که دراتاقم باز شدش
یونگ:بیا بگیرشگرفتمش چه خوب درست کرده لباسش
شبیه این کارتونا بود
من:چرا مهمونیتون اینطوریه؟
یونگ:پادشاه خیلی به مهمونی هایی
خودش حساسه برایی همین بیشتر
ترجیح میده سلطنتی باشه
من:خیلی ...ولش بروبیرون لباس
بپوشم
یونگ:باشه پایین منتظرتم
من:باش
لباس پوشیدم خدایا تا موقع فرار کتفم
درد نگیره خواهشا خواهش
لباس پوشیدم موهام بلند شده بودش
گرفتم بافتم ازبالایی سرم به پس کلم
رسید بستم ارایش بکنم یه رژ بسهدیگه آره خوب دیگه وقتشه برم
من:ویکا ویکا
ویکا:واوو بانو خیلی قشنگ شدین
من:ممنونم ویکا لطفا کیفمو بزار
توماشین درضمن من می.یونگم نه
خانوم جندبار بهت باید بگم
ویکا:آره یادم رفت باشه میزارمش با
اجازه
من:ممنونم
***///***///***///***
یونگ
چی بپوشم؟ خیلی بده اگه مهمونیایی
دیگه بود به یه بولیز وشلوار سروتهش
هم میاوردم آخرش به یه کت وشلوار
مشکی لباس سفید از زیرش یه کرواتمشکی بامخلوط زرد پوشیدم موهام
همینطوریم خوبه نیازی نیس درستش
کنم گوشیمو انداختم تو جیبم رفتم
بیرون اتاقم برایی اینکه حواسم بیشتر
بهش باشه روبه روییی اتاقش برداشتم
در اتاقش هم زمان بامن باز شدش
شبیه عروسکا شده بود اگه خوناشام
بود حتما خیلی جذاب تر بودش
اومد پایین رفتم پایین تا فک نکنه
ماتش موندم
سوار ماشین شدیم
من:خوب چطوره؟!
می.یونگ:فک نکن نفهمیدم دادی به
ویکا درستش کردش
چشام ازتعجب گرد شدش میدونستمن:درسته کار اون بود
می.یونگ:گفتم تو از این عرضه ها
نداری
ابروهام پرید بچه تیکه پرونی بود و
خبر نداشتم
من:آهان موهات خودت درست کردی
می.یونگ:آره!
من:میگم وگرنه کار ویکا بهتر تویه
می.یونگ داغ کرده بود خندیدم چیزی
نگفتم
می.یونگ
من:من اینو نمیپوشم!
یونگ:باید بپوشی
من:من بمیرمم این لباس به این بلندی
پف پفی رو نمیپوشممم
یونگ:مشکلت بلندیشه
من:آره
یونگ:نیم ساعت دیگه حله
من:هه خیاطی مگه
یونگ:کم ترازاونم نیستم
نشستم کیف دستیمو وسایلامو
چپوندم توش که دراتاقم باز شدش
یونگ:بیا بگیرشگرفتمش چه خوب درست کرده لباسش
شبیه این کارتونا بود
من:چرا مهمونیتون اینطوریه؟
یونگ:پادشاه خیلی به مهمونی هایی
خودش حساسه برایی همین بیشتر
ترجیح میده سلطنتی باشه
من:خیلی ...ولش بروبیرون لباس
بپوشم
یونگ:باشه پایین منتظرتم
من:باش
لباس پوشیدم خدایا تا موقع فرار کتفم
درد نگیره خواهشا خواهش
لباس پوشیدم موهام بلند شده بودش
گرفتم بافتم ازبالایی سرم به پس کلم
رسید بستم ارایش بکنم یه رژ بسهدیگه آره خوب دیگه وقتشه برم
من:ویکا ویکا
ویکا:واوو بانو خیلی قشنگ شدین
من:ممنونم ویکا لطفا کیفمو بزار
توماشین درضمن من می.یونگم نه
خانوم جندبار بهت باید بگم
ویکا:آره یادم رفت باشه میزارمش با
اجازه
من:ممنونم
***///***///***///***
یونگ
چی بپوشم؟ خیلی بده اگه مهمونیایی
دیگه بود به یه بولیز وشلوار سروتهش
هم میاوردم آخرش به یه کت وشلوار
مشکی لباس سفید از زیرش یه کرواتمشکی بامخلوط زرد پوشیدم موهام
همینطوریم خوبه نیازی نیس درستش
کنم گوشیمو انداختم تو جیبم رفتم
بیرون اتاقم برایی اینکه حواسم بیشتر
بهش باشه روبه روییی اتاقش برداشتم
در اتاقش هم زمان بامن باز شدش
شبیه عروسکا شده بود اگه خوناشام
بود حتما خیلی جذاب تر بودش
اومد پایین رفتم پایین تا فک نکنه
ماتش موندم
سوار ماشین شدیم
من:خوب چطوره؟!
می.یونگ:فک نکن نفهمیدم دادی به
ویکا درستش کردش
چشام ازتعجب گرد شدش میدونستمن:درسته کار اون بود
می.یونگ:گفتم تو از این عرضه ها
نداری
ابروهام پرید بچه تیکه پرونی بود و
خبر نداشتم
من:آهان موهات خودت درست کردی
می.یونگ:آره!
من:میگم وگرنه کار ویکا بهتر تویه
می.یونگ داغ کرده بود خندیدم چیزی
نگفتم
۳.۷k
۳۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.