وقتی باهاش قهری و یهو میگه:«خبری از بغلات نیست»p ۵ (اخر) 💛✨
و شوگا به صورت عشقش که غرق در خواب ناز بود نگاه میکرد چرا باید این لحظه ها تموم میشد و یونا از شوگا طلاق میگرفت همین جوری داشت فکر میکرد که دید یونا خودش رو توی بغلش جا کرده و میلرزه پتو رو کشید روی یونا و میخواست بلند بشه که یونا با صدای ضعیفی گفت:«میشه نری »
شوگا:من همینجام جایی نمیخوام برم یونا بخواب عزیزم
یونا:اخه میخوام تو بغل تو بخوابم (با صدای ضعیف و کیوت)
شوگا:ببینم چرا انقدر اروم حرف میزنی
شوگا دستش رو روی پیشونی یونا میزاره میبینه که داره تو تب میسوزه
شوگا:یونا تو مریض شدی این پتو رو بکش کنار داری تو تب میسوزی
یونا:من سردمه ولم کن(با صدای ضعیف)
شوگا :بیا بریم بیمارستان
یونا:یونگی ول کن تروخدا اصلا نمیتونم راه برم
شوگا:یونا برای بچه شاید ضرر داشته باشه خواهش میکنم به حرفم گوش کن اگه نمیتونی بلند شی خودم براید استایل بغل میکنم
که همون موقع یونا از حال رفت
ویو یونا❤✨
باز احساس کردم که چشمام سنگینه و دوباره چشمام رو بستم و وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم که یه سرم به دستم وصل بود شوگا هم نشسته بود و به من خیره شده بود
یونا:شوگا بچم
شوگا:خوبه
یونا نفس عمیقی شید
یونا:کی میرم
شوگا:بعد از اینکه سرمت تموم شد
خلاصه اینکه اونا بچشون به دنیا اومد اسمش شد ارگو چون دختر بود و شوگا و یونا از هم طلاق نگرفتن و یه زندگی خیلی خوب رو شروع کردن
ووووووووو
♡☆پــــــــایـــــــان☆♡
داستان ما به سر رسید اما ارمی های ایرانی در حال(جسارت نشه خودمم میگم) عررررر زدن بودن بله دیگه فیک بعدی رو دوستم درخواست داد از جیهوپ و تهیونگ قراره تهیونگ باشه 🐯✨
همان طور که میدانید از هر اعضا سه فیک برای شما مینویسم و میتونید درخواست هم ببیدید که بعد از تهیونگ چی باشه 🙂بوس بهتون❤
شوگا:من همینجام جایی نمیخوام برم یونا بخواب عزیزم
یونا:اخه میخوام تو بغل تو بخوابم (با صدای ضعیف و کیوت)
شوگا:ببینم چرا انقدر اروم حرف میزنی
شوگا دستش رو روی پیشونی یونا میزاره میبینه که داره تو تب میسوزه
شوگا:یونا تو مریض شدی این پتو رو بکش کنار داری تو تب میسوزی
یونا:من سردمه ولم کن(با صدای ضعیف)
شوگا :بیا بریم بیمارستان
یونا:یونگی ول کن تروخدا اصلا نمیتونم راه برم
شوگا:یونا برای بچه شاید ضرر داشته باشه خواهش میکنم به حرفم گوش کن اگه نمیتونی بلند شی خودم براید استایل بغل میکنم
که همون موقع یونا از حال رفت
ویو یونا❤✨
باز احساس کردم که چشمام سنگینه و دوباره چشمام رو بستم و وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم که یه سرم به دستم وصل بود شوگا هم نشسته بود و به من خیره شده بود
یونا:شوگا بچم
شوگا:خوبه
یونا نفس عمیقی شید
یونا:کی میرم
شوگا:بعد از اینکه سرمت تموم شد
خلاصه اینکه اونا بچشون به دنیا اومد اسمش شد ارگو چون دختر بود و شوگا و یونا از هم طلاق نگرفتن و یه زندگی خیلی خوب رو شروع کردن
ووووووووو
♡☆پــــــــایـــــــان☆♡
داستان ما به سر رسید اما ارمی های ایرانی در حال(جسارت نشه خودمم میگم) عررررر زدن بودن بله دیگه فیک بعدی رو دوستم درخواست داد از جیهوپ و تهیونگ قراره تهیونگ باشه 🐯✨
همان طور که میدانید از هر اعضا سه فیک برای شما مینویسم و میتونید درخواست هم ببیدید که بعد از تهیونگ چی باشه 🙂بوس بهتون❤
۲۰.۴k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.