عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۳

چند ساعت بعد
دیگه شب شده بود
خدمتکارا وسایل ا.ت رو به اتاقم اوردن و چیدنشون
روی تخت نشسته بودم و سرمو با دوتا دستام نگه داشته بودم
تا اینکه صدای باز شدن در اومد
تهیونگ : چند بار دیگه بگم در بزنین ؟ (حرصی)
ا.ت : ببخشید منم
تهیونگ : عه تویی
ا.ت : آره چیکار میکردی ؟
تهیونگ : هیچ...کجا بودی ؟
ا.ت : آشپزخونه
تهیونگ : اونجا چرا ؟
ا.ت : عهههه خب رفتم آب بخورم
تهیونگ : خیلی خب....لباساتو عوض کن بخوابیم
هم زمان با این حرفم روی تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم
ا.ت : برو بیرون
تهیونگ : هوم ؟
ا.ت : برو بیرون تا عوض کنم
تهیونگ : چشمام بسته اس مگه نمیبینی ؟
ا.ت : پس میخوای لج کنی
با این حرفش لبخند شیطانیی روی لبم
ا.ت : خیلی خب میرم تو حموم
لباساشو از تو کمد برداشتو رفت تو حموم
منم بلند شدمو لباسامو در آوردم و دراز کشیدم
پتو رو تا گردنم کشیدم رو خودمو منتظر موندم
چیز زیادی نگذشت که ا.ت با لباس خواب اومد بیرون
با دیدن اینکه پتو رو تا گردنم کشیدم رو خودم گفت
ا.ت : سردته ؟
تهیونگ : نه
ا.ت : چرا پتو رو تا گردنت کشیدی ؟
تهیونگ : مشکلی داره ؟

ا.ت تو ذهنش :
داشت جواب سوالامو میپیچوند
احساس میکردم یه چیزی رو زیر پتو قایم کرده
چون جوابمو نمیداد وقتی خواستم دراز بکشم پتو رو از روش برداشتم
ا.ت : نه ولی....
همزمان با این حرفم پتو رو از روش برداشتم
تهیونگ : هی...چیکار میکنی ؟

صحنه ای که دیدم غیر قابل توصیف بود
با یه بار دیدنش میشد سه قلو زایید
چیزی نگفتم و فقط دستمو گذاشتم روی چشمام

ا.ت : عه عه....چرا لختی ؟
تهیونگ : اینطور راحت ترم
ا.ت : فقط برا همین پتو رو کشیدی روت ؟
تهیونگ : خب اره که چی ؟
ا.ت : فک کردم خوراکی زیرش قایم کردی

بعد از این حرفم لبخند عجیبی روی لباش ایجاد شد
نمیدونم...مثل مستطیل بود
محو خندیدنش شده بودم و در همون حین بی اختیار لبخندی روی لبم ایجاد شد
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۵)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۴تهیونگ : خیلی قشنگه ا.ت : چی ؟تهی...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۲هنوز در اتاقم بسته نشده بود که ته...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۰تحمل نکردم پس دستمو دور کمرشو حلق...

تکپارتی درخواستی اسمات از ته ته

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط