من باشم و یک جفت جوراب

من باشم و یک جفت جوراب..
تو باشی و یک واحد بدنِ داغ..
دیگر نه زمستانی سرد است..
نه برفی گرم است..
و نه بارانی کارش خیس کردن است..
اما تو نیستی..
باران مرا خیس کرد..
زمستان بدنم را منجمد کرد..
و جمعه هم از راه رسید..
تنها وفادارِ این معاشقه جوراب‌هایم بودند..


#فاطمه_آشوب
دیدگاه ها (۴۱)

مظلوم‌تر از جمعه را در زندگیم ندیده‌ام.. آدماها شروعشان را ب...

امشب چیزی از من نخواهد ماند.. عقلم را که ثانیه به ثانیه پر و...

قاصدکی گذشت.. آرزو کردم.. برگشت زد رو به من.. بر دستم نشست.....

اینکه هر چیزی مرا یادِ تو بیاندازد امری تکراری شاید عادت یا ...

تک پارتی تهیونگ:))))

بعد از درد آن شب ✭ Wylder ✭در پایان....سه هفته گذشته بود. ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط