در میانه خون و اشک

"در میانهٔ خون و اشک"
"همهٔ این سال‌ها... همهٔ این فداکاری‌ها... برای چی؟(اشک‌هایم روی تیغه چکید) فقط برای اینکه یه روز با همین دست‌های خودم پایانم را رقم بزنن؟"
خنجر را محکم‌تر روی قلبم فشار دادم.
"شما ها باهام مثل یه حیوان خطرناک رفتار کردین"
کیونگ : فریاد زد (اشک‌هایش با خون مخلوط شده)
"چون می‌خواستیم زنده بمونی! آخه چطور توقع داری بذاریم خودتو نابود کنی؟! مگه عشق یعنی چشم بستن؟!"
با تمام نیرو دستش را روی خنجر می‌گذارد تا بیرونش بکشه
"بسه دیگه... میهوبا حرکتی سریع خنجر را از قلبم بیرون کشید "من نمی‌ذارم تموم بشه
ناگهان طوفانی از نور من را دربرگرفت و به سمت آسمان پرتاب کرد. صدایی از طبیعت طنین‌انداز شد:
"ملکه نباید آسیب ببیند!"
توسط نسیم به آبشاری مقدس برده شدم. آب‌های زلال من را درگرفتند و زخم‌هایم را التیام دادن.
کیونگ و میهو خود را به آبشار رساندند. من را دیدن که روی سنگی صاف دراز کشیدم، با بدنی پاکیزه اما چشمانی بسته به خواب فرو رفته بودم.کیونگ تو آغوشش گرفتدم
"ما رو ببخش... اینبار قول می‌دم هوات رو داشته باشم، نه کنترلت رو.":
چشمامو باز کردم،نگاهم دیگه خالی نیست اما عمیق تر از همیشه است
دیدگاه ها (۰)

"ورود فرشتگان طلسم‌شده"هوا ناگهان سرد شد. صدای بال‌های شکسته...

"بازگشت سرا،معجزهٔ غیرمنتظره" کیونگ هنوز در جایگاه انفجار زا...

"انتخابِ میهو"میهو بین دو دوستش گیر کرده:حقایق را به کیونگ ب...

"جنگل مقدس"کیونگ را روی پشتم حمل کردم، درحالی که:پاهایش زخمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط