ورود فرشتگان طلسمشده

"ورود فرشتگان طلسم‌شده"
هوا ناگهان سرد شد. صدای بال‌های شکسته از هر سو به گوش رسدند. فرشتگانی با چشمان سیاه و بال‌های پوسیده از مه بیرون آمدند، طلسمِ ارباب تاریکی آن‌ها را به هیولاهایی بدون عقل تبدیل کرده بود.
فرشتهٔ اول با صدایی دوگانه—هم الهی، هم شیطانی:
"ملکه... تو که قرار بود ما رو نجات بدی... حالا خودت رو می‌کشی؟!" ناخن‌هایش را در بازویم فرو کرد.
خون روی زمین می‌چکد و فرشتگان مثل زنبور به سویم هجوم آوردند.
فرشتگان، من را روی صخره‌ای از شیشه‌های تیز انداختند. تیغه‌ها به بال‌هایم فرورفته و آن‌ها را سوراخ سوراخ کرد.یه دفعه.......
کیونگ با چشمانی کاملاً سفید (تمام قدرت تاریکی‌اش را رها کرده) از آسمان فرود آمد:
"دست از سر ملکهٔ من بردارید!(انفجاری از سایه همه را کنارزد)اینبار نه!...."
: دستان کیونگ به جای تاریکی، سفید شدند. من رواز میان فرشتگان بیرون کشید و محکم در آغوش ‌فشارد
"سرا... (اشک‌هایش روی صورت خونینم ‌چکید) من دیر کردم... ولی قسم می‌خورم دیگه حتی اگه بهشت هم جلوم وایسه، ازت محافظت می‌کنم."
با لب‌های لرزانم: "کیونگ... (سرفه کردم) چرا بازم اومدی؟ من که... لیاقتت رو ندارم."
"چون عشق یعنی انتخاب کردن... ومن تورو انتخاب کردم. حتی اگه هزار بار هم فرار کنی، هزار بار دنبالت می‌آم."
فرشتگان طلسم‌شده یکی‌یکی محو شدند طلسم با اشک‌های کیونگ شکسته شد.
و حالا من تو آغوش کیونگ از هوش رفتم.و بعد از چند دقیقه از بین رفتم.
کیونگ روی زانوهایش افتاد و جای خالیِمو را در آغوش گرفت میهو پشت سر او ایستاده بود، اما اینبار اشک نریخت.چشمانش پر از خشمِ بود.
"هرکی که نابودت کرده رو میسوزنم و نابودش میکنم..........."
دیدگاه ها (۰)

"بازگشت سرا،معجزهٔ غیرمنتظره" کیونگ هنوز در جایگاه انفجار زا...

"فریب"کیونگ (در حالی که زنجیرها پوستش را می‌سوزانند): "سرا.....

"در میانهٔ خون و اشک""همهٔ این سال‌ها... همهٔ این فداکاری‌ها...

"انتخابِ میهو"میهو بین دو دوستش گیر کرده:حقایق را به کیونگ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط