پسر آدمیزاد

پسرِ آدمیزاد
پارت.۳
ویو ا.ت
از اتاق خارج شدم...آجوما رو صدا زدم...
ا.ت. آجوما(داد)
آجوما. ب..بله بانو..(ترسیده)
ا.ت. برای جونگ کوک غذا درست کنید..(سرد)
آجوما. چشم بانو
دوباره وارد اتاق شدم ولی با وسایل پزشکی...
اووو..جدا از کیوت بودن...این پسر...میتونه خیلی دارک و ددی باشه...بد نیست..کنارش نشستم...بزور داشتم خودم رو کنترل میکردم که خونش رو نخورم...خیلی خوشمزه بود..اما الان خیلی ضعیف شده...زخمِ رو گردنش رو با الکل ضد عفونی کردم تا عفونت نکنه...وقتی الکل رو زدم به زخمش اخم کرد...جذابیتش..اصن اوففف..سلیقه برادرم مث خودم خوبه...پیشونیشو بوسیدم..
آجوما در زد..
آجوما. بانو غذا آمادست(نکته:همه خدمتکار هایی که کار های خونه رو انجام میدن انسانن)
ا.ت. بزارش اینجا..
آجوما. چشم..
آجوما که رفت...تصمیم گرفتم..که با نیرو بیدارش کنم...الان خیلی ضعیفه..نباید زیاد بخوابه...دستم رو گذاشتم رو دستش...خاطراتش برام روشن شد..قلدوری کردن براش...از دست دادن بهترین دوستش..افردگیش..این پسر خیلی درد کشیده...خب به من چه؟!
تو همین فکرا بودم که دیدم دستش تکون خورد..حتی نفهمیدم کی نیرومو آزاد کردم...عجب..دستشو ول کردم... ازم فاصله گرفت...
جونگ کوک. نزدیکم نشو...
میدونستم ضعیف شده..پس فقط دستشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم...غذا رو جلوش گرفتم...
ا.ت. بیا..بخور..
جونگ کوک. اگه توش سم ریخته باشی چی؟..
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۱۷)

پسرِ آدمیزادپارت.۴ویو کوکوقتی غذا رو خورد...صورتش مچاله شد و...

پسرِ آدمیزادپارت.۵ویو جونگ هییهو فکری به ذهنم رسید...اون دار...

پسرِ آدمیزادپارت.۲[عمارت ا.ت]ویو ا.تچند روزی بود خون نخورده ...

پسرِ آدمیزادپارت.۱ویو نویسنده..جونگهی پادشاه خون آشام ها...ب...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

پارت ۱۱ فیک مرز خون و عشق

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط