فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت شصت و شش☆
<یونا میرسه>
رُزا: یونااا بیا اینور من اینجام
<یونا میدوعه سمت رُزا>
رُزا: به موقع اومدی.... نگاه کن اونطرف اون 4تا مرده رو ببین*اشاره کردن*
یونا: اراذل و اوباشن؟ چیکار لِئو دارن یعنی؟
رُزا: نمیدونم ولی ممکنه لِئو ازشون چیزی گرفته یا دزدیده باشه؟
یونا: اومم گمون نکنم.... نمیدونم بریم دنبالشون
<رُزا جلو یونا رو میگیره>
رُزا: نه یونا.... ممکنه خطرناک باشه نرو
یونا: ولی اگه به لِئو صدمه بزنن چی؟ نمیتونم دست رو دست بزارم
رُزا: یونا... الان تو تنها نمیتونی از پسشون بربیای، من فقط بهت خاستم بگم..... خاهش میکنم بسه بیا بریم به دلیس خبر بدیم
یونا: پلیسا هیچکاری نمیکنن.... نمیتونم بزارم برن.... اگه یه وقت به لِئو آسیب بزنن چی؟
رُزا: میدونم... میدونم نگرانشی ولی..
<یونا از دست رُزا فرار میکنه و میره>
-یونا درحال تعقیب کردن مرداس-
*قایم میشه و به حرفاشون گوش میده*
"رئیس این پسره لِئو.... هنو پیداش نکردیم ولی بهتون قول میدیم که زنده براتون میاریمش"
رئیسه: خوبه..... حالا میتونین برین
[چـ...چیکاذر لِئو دارن!نمیزارم دستتون بهش برسه]
°گوشی یونا زنگ میخوره°
رئیسه: هعیی تو گوشیتو جواب بده سرم رف
"ولی این صدای گوشی من نیست قربان"
رئیسه: یعنی چی؟ این صدای گوشی رو خفه کنین
*یونا با ترس گوشیشو میزاره رو حالت پرواز*
"رئیس فک کنم یکی اینجاس"
رئیسه: د اخه من چی بهت بگم... برو ببین کیه و واسم بیارش*عصبای، داد و بیداد*
[نه نیا... منو پیدا نکن... لطفا، لطفا، لطفا]
<یونا از ترس داره دیوونه میشه>
"اوه.... رئیس یه دختر اینجاس"
یونا: سـ.... سلام*خنده از روی ترس* من اشتباهی گذرم به این کوچه افتاد ببخشید من دیهمرخص میشم
"وایسا... کجا؟ حالا حالاها مهمون مایی"
یونا: بـ... ببخشید اشتباهی اومدم اینجا چند نفر داشتن میومدن دنبالم منم فرار کردم... اومدمـ... اومدم اینجا قایم شم و متوجه شدم جای اشتباهی قایم شدم
"اَه چقد حرف میزنی.... حرفات تموم شد؟"
یونا: بله*ترسیده*
رئیسه: بیارینش پیش من*باصدای بلند*
پارت شصت و شش☆
<یونا میرسه>
رُزا: یونااا بیا اینور من اینجام
<یونا میدوعه سمت رُزا>
رُزا: به موقع اومدی.... نگاه کن اونطرف اون 4تا مرده رو ببین*اشاره کردن*
یونا: اراذل و اوباشن؟ چیکار لِئو دارن یعنی؟
رُزا: نمیدونم ولی ممکنه لِئو ازشون چیزی گرفته یا دزدیده باشه؟
یونا: اومم گمون نکنم.... نمیدونم بریم دنبالشون
<رُزا جلو یونا رو میگیره>
رُزا: نه یونا.... ممکنه خطرناک باشه نرو
یونا: ولی اگه به لِئو صدمه بزنن چی؟ نمیتونم دست رو دست بزارم
رُزا: یونا... الان تو تنها نمیتونی از پسشون بربیای، من فقط بهت خاستم بگم..... خاهش میکنم بسه بیا بریم به دلیس خبر بدیم
یونا: پلیسا هیچکاری نمیکنن.... نمیتونم بزارم برن.... اگه یه وقت به لِئو آسیب بزنن چی؟
رُزا: میدونم... میدونم نگرانشی ولی..
<یونا از دست رُزا فرار میکنه و میره>
-یونا درحال تعقیب کردن مرداس-
*قایم میشه و به حرفاشون گوش میده*
"رئیس این پسره لِئو.... هنو پیداش نکردیم ولی بهتون قول میدیم که زنده براتون میاریمش"
رئیسه: خوبه..... حالا میتونین برین
[چـ...چیکاذر لِئو دارن!نمیزارم دستتون بهش برسه]
°گوشی یونا زنگ میخوره°
رئیسه: هعیی تو گوشیتو جواب بده سرم رف
"ولی این صدای گوشی من نیست قربان"
رئیسه: یعنی چی؟ این صدای گوشی رو خفه کنین
*یونا با ترس گوشیشو میزاره رو حالت پرواز*
"رئیس فک کنم یکی اینجاس"
رئیسه: د اخه من چی بهت بگم... برو ببین کیه و واسم بیارش*عصبای، داد و بیداد*
[نه نیا... منو پیدا نکن... لطفا، لطفا، لطفا]
<یونا از ترس داره دیوونه میشه>
"اوه.... رئیس یه دختر اینجاس"
یونا: سـ.... سلام*خنده از روی ترس* من اشتباهی گذرم به این کوچه افتاد ببخشید من دیهمرخص میشم
"وایسا... کجا؟ حالا حالاها مهمون مایی"
یونا: بـ... ببخشید اشتباهی اومدم اینجا چند نفر داشتن میومدن دنبالم منم فرار کردم... اومدمـ... اومدم اینجا قایم شم و متوجه شدم جای اشتباهی قایم شدم
"اَه چقد حرف میزنی.... حرفات تموم شد؟"
یونا: بله*ترسیده*
رئیسه: بیارینش پیش من*باصدای بلند*
- ۵.۴k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط