خاتون

#خاتون
میدانی الان چندوقت است که ننشستیم رو به روی هم،چشم در چشم،بهم خیره شویم و حرف بزنیم؟
گفتی کم حرف شده ام
میدانی الان چندوقتی است که حرفهایم را جای زدن می نویسم و گاهی آنقدر زیاد میشود که میدانم این جماعت اهل خواندن نیستند و حرف هایم خوانده نمیشود؟
خاتون
مادرم زنگ که میزند گله میکند از اینکه چرا مثل این منزوی ها میروم داخل اتاق،چراغ هایش را کور میکنم و تنهایی را دعوت میکنم به اتاق و روز و شب را سپری میکنم.
خاتون یک اعتراف
چندسالی میشود که دنبال کسی میگردم که بوی ماندن بدهد،دستهایش گرم باشد،کسی باشد که حالم را زیبا کند وقتی خوب نیستم.
عشق چیست خاتون؟
دوست داشتن و دوست داشته شدن چه مزه ای دارد؟
عشق چه طعمی دارد؟
شور؟
تلخ؟
شیرین؟
تند؟
شنیده ام میگویند عشق درد دارد و این درد دوست داشتنی است
خاتون دیر فهمیدم...
دیر فهمیدم که عشق مادرم است که پیر شد تا من جوان شدم
دیر فهمیدم که عشق پدرم است که خروس خان نشده به سرکار میرود،بعدازظهر هم که می آید باید غرغر کردن های مرا بشنود
دیر فهمیدم که عشق برادرم است کسی که بعضی چیزها را برای اولین بار با او تجربه کردم
دیر فهمیدم که عشق تویی خاتون که قلم الم شد برای از تو نوشتن.

خاتون جان یک جایی خواندم که زندگی جست و جوی نیمه ها در پی نیمه هاست
نیمه ام بیست سال است کامل شده و من بی خبرم
نیمه من همان هایی اند که گفتم.

#محمد

#خاتون_جان
دیدگاه ها (۹)

رو دوستت دارم رمز گذاشته بودیم مثلا جلو جمع وقتی نمیشد بگه د...

‍ 💫 داشتم با تو گرم می شدم که زمین تاب نیاوردمرا سوار بر یخ ...

زن ها اگر شاد باشند خانه می تپدزن ها اگر موهایشان را شکل ده...

من دلگیرم ...دلگیر از خیابانی که آخرین دیدارمان را به یادم م...

P41ا.ت ویوعصبی نگاهم کرد که کمی لرزیدم ....با زنگ خوردن گوشی...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط