پارت ۱۵...
عشق ممنوعه...
تهیونگ :
کوک صدام کرد ، رفتم گوشیشو داد دستم یه پیام از طرف خیمبن بود پیامو که خودندم از خود بی خود شدم گوشیو انداختم و سوییچو برداشتم و رفتم بیرون .
کوک : تهیونگ! کجا میری ؟ وایسا !
هرچی صدا کردم جواب نداد و رفت ، حق داشت ما جین رو بیشتر از جونمون دوست داشتیم !
حالم بد بود دلم میخواست فقط و فقط گریه کنم سرمو گذاشتم رو زانوم و چشمامو بستم که کم کم خوابم برد .
جیمین :
باید هر طور شده برم پیش کوک و تهیونگ اگه اینجا بمونم تا ابد زندانی میشم .
شوگا : به چی فک میکنی ؟
جیمین :هیچی.
شوگا :
رو تخت نشسته بود هولش دادم که دراز کشید خودمم رفتم روش .
شوگا : برا من ناز نکن حوصله لوس بازی ندارم با این کارات باعث میشی بدتر بکنمت .
جیمین : هولش دادن کنار و گفتم ... گمشو کنار دستت به من بخوره من میدونم و تو !
شوگا : هه مثل اینکه خیلی دوست داری به فاکت بدم نه؟
دستاشو بستم بالای تخت و لباساشو درآوردم .
جیمین : دستامو باز کن !
شوگا : خفه شو حرف اضافه بزنی یه راند اضافه میشه .
جیمین : دستور دادن بهش کار ساز نبود هر کاری میکردم بازم روش تاثیری نداشت تنها چیزی که تنم بود کفش و شلوار بود اونم لباساشو در آورد و فقط یه شلوارک کوتاه پاش بود .
شوگا : فقط ناله کن جز اون بشنوم من میدونم و تو چون قرار نیست لذت ببری .
شلوارشو در آوردم الان دیگه کامل لخت بود منم کامل لخت بودم برش گردوندم . واردش کردم که یه جیغ بلند زد اهمیتی ندادم و فقط توش کوبیدم فقط داشت گریه میکرد و هر از گاهی ناله میکرد .
جیمین : یهو واردم کرد که که احساس کردم همه دردهای دنیا یه جا باهم اومد سراغم هرچی تلاش کردم دستامو باز کنم نشد و اونم فقط توم میکوبید .
جیمین : خ..خو..خواهش میکنم درش بیار .
شوگا : گفتم چیزی جز ناله نشنوم .
جیمین : فقط گریه میکردم که ناخودآگاه ناله کردم.
شوگا : داری داغم میکنی کوچولو.
جیمین : برگردوندم و کردش تو دهنم ...
شوگا : کارتو درست انجام بده کوچولو .
جیمین : ن..نمیتونم.
شوگا : چرا؟
جیمین : آخه بلد نیستم .
شوگا : ینی میگی با اون دوتا احمق رابطه نداشتی ؟
جیمین : نه اونقدر .
شوگا: فک کن داری بستنی میخوری .😑(خوانندگان عزیز خواهشاً حلالم کنید🤦🏻♀️)
...
تهیونگ :
کوک صدام کرد ، رفتم گوشیشو داد دستم یه پیام از طرف خیمبن بود پیامو که خودندم از خود بی خود شدم گوشیو انداختم و سوییچو برداشتم و رفتم بیرون .
کوک : تهیونگ! کجا میری ؟ وایسا !
هرچی صدا کردم جواب نداد و رفت ، حق داشت ما جین رو بیشتر از جونمون دوست داشتیم !
حالم بد بود دلم میخواست فقط و فقط گریه کنم سرمو گذاشتم رو زانوم و چشمامو بستم که کم کم خوابم برد .
جیمین :
باید هر طور شده برم پیش کوک و تهیونگ اگه اینجا بمونم تا ابد زندانی میشم .
شوگا : به چی فک میکنی ؟
جیمین :هیچی.
شوگا :
رو تخت نشسته بود هولش دادم که دراز کشید خودمم رفتم روش .
شوگا : برا من ناز نکن حوصله لوس بازی ندارم با این کارات باعث میشی بدتر بکنمت .
جیمین : هولش دادن کنار و گفتم ... گمشو کنار دستت به من بخوره من میدونم و تو !
شوگا : هه مثل اینکه خیلی دوست داری به فاکت بدم نه؟
دستاشو بستم بالای تخت و لباساشو درآوردم .
جیمین : دستامو باز کن !
شوگا : خفه شو حرف اضافه بزنی یه راند اضافه میشه .
جیمین : دستور دادن بهش کار ساز نبود هر کاری میکردم بازم روش تاثیری نداشت تنها چیزی که تنم بود کفش و شلوار بود اونم لباساشو در آورد و فقط یه شلوارک کوتاه پاش بود .
شوگا : فقط ناله کن جز اون بشنوم من میدونم و تو چون قرار نیست لذت ببری .
شلوارشو در آوردم الان دیگه کامل لخت بود منم کامل لخت بودم برش گردوندم . واردش کردم که یه جیغ بلند زد اهمیتی ندادم و فقط توش کوبیدم فقط داشت گریه میکرد و هر از گاهی ناله میکرد .
جیمین : یهو واردم کرد که که احساس کردم همه دردهای دنیا یه جا باهم اومد سراغم هرچی تلاش کردم دستامو باز کنم نشد و اونم فقط توم میکوبید .
جیمین : خ..خو..خواهش میکنم درش بیار .
شوگا : گفتم چیزی جز ناله نشنوم .
جیمین : فقط گریه میکردم که ناخودآگاه ناله کردم.
شوگا : داری داغم میکنی کوچولو.
جیمین : برگردوندم و کردش تو دهنم ...
شوگا : کارتو درست انجام بده کوچولو .
جیمین : ن..نمیتونم.
شوگا : چرا؟
جیمین : آخه بلد نیستم .
شوگا : ینی میگی با اون دوتا احمق رابطه نداشتی ؟
جیمین : نه اونقدر .
شوگا: فک کن داری بستنی میخوری .😑(خوانندگان عزیز خواهشاً حلالم کنید🤦🏻♀️)
...
۹.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.