دلتنگم
دلتنگم
مثل ماهی های حوض خانه مادربزرگ
از این سو به آن سو
می روم
در پی راه فرار
دنبال دستانی که تو را از من گرفت
آن تور سفیدی که روی چشمانت را پوشاند
تو را از خانه مادربزرگ برد
دلتنگم مثل روزی که
میوه های جشن تو را
خراب کردن برسرم
باور نداشتم
اما سیب قرمز دروغ نمی گوید
ماهی جان
تو رفته بودی
و من هر شب
با مهتاب وسط حوض
خلوت می کنم...
از تو می گوید
خوشحالی، خندانی...
همین برایم کافیست...
مثل ماهی های حوض خانه مادربزرگ
از این سو به آن سو
می روم
در پی راه فرار
دنبال دستانی که تو را از من گرفت
آن تور سفیدی که روی چشمانت را پوشاند
تو را از خانه مادربزرگ برد
دلتنگم مثل روزی که
میوه های جشن تو را
خراب کردن برسرم
باور نداشتم
اما سیب قرمز دروغ نمی گوید
ماهی جان
تو رفته بودی
و من هر شب
با مهتاب وسط حوض
خلوت می کنم...
از تو می گوید
خوشحالی، خندانی...
همین برایم کافیست...
۱۵۰
۱۸ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.