pt 10
pt 10
کوک:بهت گفته بودم تو اتاقم بمونی تا بیام ا.ت:ببخشید کوکیم کتاب قشنگی بود منم خوندمش کوک:ا الان تو چی گفتی ا.ت:کتاب قشنگی بود؟ کوک:نه قبلش ا.ت:ک کوکی؟ زل زد تو چشام ا.ت:ببخشید حتما خوشت نمیاد یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش چسبوندم به خودش لبامو بوسید دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت دستمو رو پشت کمرش گذاشتم جدا شد کوک:بدم نیومد از خجالت لپام قرمز شده بود بلندم کرد انداختم رو کولش بعد رفت سمت اتاق خودش پرتم کرد رو تخت لبامو محکم بوسید بین پاهام نشست گردنمو مارک گذاشت و.....(اسمات)
دو ماه گذشته بود رابطمون خوب بود خدمتکار نبودم کوک منو به عنوان دوست دخترش معرفی کرد تو اتاق رو تخت دراز کشیده بودم کوک خونه نبود داشتم با گوشی ور میرفتم که یهو یه چی افتاد روم گوشیمو ازم گرفت انداخت اونور کوک بود نزدیک صورتم شد من:کی اومدی؟ کوک:خیلی وقته؟دلم برات تنگ شده بود خندیدم چون داشت قلقلکم میداد دستمو رو زاویه فکش گذاشتم و نوازشش کردم صورتشو آورد روبه رو صورتم برا اولین بار من اول لباشو بوسیدم لبامو رو لباش گذاشتم سرشو تو دستم گرفتم دستشو کنار پهلوم گذاشت لبامو انقدر مک زده بود حس کردم الان کنده میشه با کم اومدن نفسامون جدا شدیم در زدن خدمتکار:ارباب غذا آمادست کوک:باشه من:چیزی که نخوردی کوک:نه نخوردم از روم بلند شد
کوک:بهت گفته بودم تو اتاقم بمونی تا بیام ا.ت:ببخشید کوکیم کتاب قشنگی بود منم خوندمش کوک:ا الان تو چی گفتی ا.ت:کتاب قشنگی بود؟ کوک:نه قبلش ا.ت:ک کوکی؟ زل زد تو چشام ا.ت:ببخشید حتما خوشت نمیاد یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش چسبوندم به خودش لبامو بوسید دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت دستمو رو پشت کمرش گذاشتم جدا شد کوک:بدم نیومد از خجالت لپام قرمز شده بود بلندم کرد انداختم رو کولش بعد رفت سمت اتاق خودش پرتم کرد رو تخت لبامو محکم بوسید بین پاهام نشست گردنمو مارک گذاشت و.....(اسمات)
دو ماه گذشته بود رابطمون خوب بود خدمتکار نبودم کوک منو به عنوان دوست دخترش معرفی کرد تو اتاق رو تخت دراز کشیده بودم کوک خونه نبود داشتم با گوشی ور میرفتم که یهو یه چی افتاد روم گوشیمو ازم گرفت انداخت اونور کوک بود نزدیک صورتم شد من:کی اومدی؟ کوک:خیلی وقته؟دلم برات تنگ شده بود خندیدم چون داشت قلقلکم میداد دستمو رو زاویه فکش گذاشتم و نوازشش کردم صورتشو آورد روبه رو صورتم برا اولین بار من اول لباشو بوسیدم لبامو رو لباش گذاشتم سرشو تو دستم گرفتم دستشو کنار پهلوم گذاشت لبامو انقدر مک زده بود حس کردم الان کنده میشه با کم اومدن نفسامون جدا شدیم در زدن خدمتکار:ارباب غذا آمادست کوک:باشه من:چیزی که نخوردی کوک:نه نخوردم از روم بلند شد
۱۱.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.