ازدواجاحباری

#ازدواج_احباری
#پارت_شانزدهم
(ویو جونگکوک)
جونگکوک:این کار چی هست که من ازش خبری ندارم؟
جنی:میفهمی چیزه خاصی نیست
جیمین:آره آره من برم بعد بهتون میگم
جیمین با عجله به سمت حال رفت و ماهم توی حیاط بودیم
لیسا:معلوم نیست این بچه داره چیکار می کنه
جنی:بنظرم راحتش بزاریم
سریع تکون دادم مشغول شام خوردن شدیم
(ویو ا/ت)
از سر میز شام بلند شدم و با خداحافظی به سمت اتاقم رفتم
آخ که چقد این مشکلات خانوادگی درد داره حتی دردی که داره از درد شکست عشقی هم بدتره
داشتم تو حال خودم گریه میکردم که یهو صدای دیرینگی پیامک اومد
جیمین بود
جیمین:چطوری ا/ت حالت خوبه
باز این بشر به من پیام داده بود
چیکار داشت نمیدونم
ا/ت:چیه؟
جیمین:چقد وحشی هستی تو دارم حالت میپرسم
ا/ت:از کسی گرگان گرفتتم باید جویای حال باشم؟
جیمین:الان بهت زنگ میزنم
چی نه خدا نکنه رنگ نزنه که یهو دیرینگی زنگ خورد
ا/ت:آخه احمق اگه بابام بفهمه دارم با تو حرف بزنم که جفتمون به فنا میریم
جیمین:خب بریم من که پشت گوشیم تو ی چیزیت میشه
ا/ت:خیلی خودخواهی جیمین
جیمین:ا/ت من میخوام باهات قرار بزارم
ا/ت:چه غلطا چی میگی تو ها حالت خوبه؟
جیمین:ی قرار دوستانه میدونم این چند وقتی که پیشمون بودی خیلی شکنجه ات دادیم
ا/ت:اما؟
جیمین:فردا تو کافه ای که لوکشین میفرستم بیا
و قط کرد
چقد ی آدم میتونه بی شعور باشه که قط کنه
باصدای در به خودم اومدم
الکس اومد تو
الکس:با کی داشتی صحبت میکردی
ا/ت:با ی مرد خیکی
الکس:من با تو شوخی دارم؟
ا/ت:فکر کردی من با تو دارم؟
خلاصه که بعد از کلی دعوا از در خارج شد
خوابیدم شروع کردم به رویا بافی
چی میشد منم واقعا یک بار عاشق باشم؟ چی میشد من که نه خانوداه درستی دارم نه کسی دارم که دوستم داشته باشه
ایبابا
(ویو یونا)
توی اتاق مشغول فکر کردن بودم که یهو جونگکوک اومد
جونگکوک:خواب بودی خوشگل جونگکوکی
یونا:نه فداتشم بیا بشین
کنارم نشست و بغلم کرد
جونگکوکی:حالت خوبه یونا؟
یونا:آره خوبم عزیزم از وقتی اون دختر رفته زندگیم بهتر شده
جونگکوک:امیدوارم خانوادشون برن
یونا:آره دورتبگردم
مشغول صحبت کردن بودیم که یهو جونگکوک گفت
جونگکوک:خیلی خوشحالم که تورو توی زندگیم دارم یونا
یونا:منم عزیزم خیلی دوست دارم
بدون معتلی بوسیدم و من هم همراهی کردم
(خجالت نمی‌کشیی تو؟ داری اینو میخونی؟ حیا کن شرم کن)

(فلش بک به صبح)
(ویو ا/ت)
به سمت مکانی که جیمین گفت حرکت کردم
ی کت و دامن کرمی رنگ با یک تاپ سفید یک کلاه پوشیم و میکاپ نکردم ی تینت کافی بود موهام لخت دورم ریخته بودم
درحال آهنگ خوندن بودم که به مقصد رسیدم
بالاخره رسیدم
وارد کافه شدم
که
جیمین از پشت گرفتم
ا/ت:چیکار میکنی دلقککک
جیمین:تو چطوری فهمیدی من کیم
ا/ت:آخه خر هارو تشخیص میدم
دیدگاه ها (۱۱)

#ازدواج_اجباری#پارت_هجدهمجیمین:ی بار این آدم حرف بزنا/ت:ببین...

#ازدواج_اجباری#پارت_18*(ویو جیمین) *کلید انداختم و وارد خونه...

#ازدواج_اجباری#پارت_پازدهم(ویو ا/ت)لیدیا:من عاشق الکس شدم......

سلام دوستان ببینید اینه سگ دارم امتحان میدم تقریبا 16 خرداد ...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

دختری که همون دوسش داریم( ا/ت دختر 19ساله هست که مامان باباش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط