بعد از رفتنت همه چیز برگشت به روال عادی؛
بعد از رفتنت همه چیز برگشت به روال عادی؛
البته میدانی تو انقدر در زندگی ام بودی که یادم نیاید روال عادی زندگی ام چه بوده اصلا شاید بهتر باشد بگویم از وقتی رفته ای همه چیز آنطوری شده که باید میشد !
بعد از تمام شدن کلاس هایم یک راست به خانه بر میگردم،
آخرین باری که آرایش کرده ام را یادم نیست!دیگر آمارِ دنج ترین و آرام ترین کافه های شهر را ندارم!
لازم نیست قبض مبایلم را دور از چشم بابا اینها بگذارم تا مبادا با دیدن قیمت نجومی اش کارشان به بیمارستان بکشد،
گوشی ام هم دم به دقیقه اخطار نمیدهد که حافظه اش پر است!
به خاطر حجم زیاد عکس ها!
از وقتی رفته ای همه چیز آنطوری شده که باید میشد؛
همه چیز به جز یک چیز؛
هنوز هم شب ها را نمیخوابم!
ساعت ها را به هم میچسبانم …
دوازده رابه یک…
یک را به دو !
تا وقتی که هوا روشن می شود...
هر شب تا صبح چشم هایم را می دوزم به صفحه ی گوشی و انگشتانم را دورش حلقه میکنم تا لرزیدنش را بفهمم آخر می دانی؛میترسم !
میترسم یک شب که دلت هوس آن موقعه ها را کرد ،
پیام بدهی و نفهمم ،
میترسم سه نصفه شب،
مثل آن موقع ها اسمم را با میم مالکیت صدا بزنی و درست همان موقع خوابم برده باشد!میترسم دلت بگیرد و تنها باشی!
میترسم خواب باشم و زنگ بزنی تا برایت حرف بزنم که خوابت ببرد....
اصلا چرا رفتی؟
رفتی که شب ها را بخوابم ؟نه؟
البته میدانی تو انقدر در زندگی ام بودی که یادم نیاید روال عادی زندگی ام چه بوده اصلا شاید بهتر باشد بگویم از وقتی رفته ای همه چیز آنطوری شده که باید میشد !
بعد از تمام شدن کلاس هایم یک راست به خانه بر میگردم،
آخرین باری که آرایش کرده ام را یادم نیست!دیگر آمارِ دنج ترین و آرام ترین کافه های شهر را ندارم!
لازم نیست قبض مبایلم را دور از چشم بابا اینها بگذارم تا مبادا با دیدن قیمت نجومی اش کارشان به بیمارستان بکشد،
گوشی ام هم دم به دقیقه اخطار نمیدهد که حافظه اش پر است!
به خاطر حجم زیاد عکس ها!
از وقتی رفته ای همه چیز آنطوری شده که باید میشد؛
همه چیز به جز یک چیز؛
هنوز هم شب ها را نمیخوابم!
ساعت ها را به هم میچسبانم …
دوازده رابه یک…
یک را به دو !
تا وقتی که هوا روشن می شود...
هر شب تا صبح چشم هایم را می دوزم به صفحه ی گوشی و انگشتانم را دورش حلقه میکنم تا لرزیدنش را بفهمم آخر می دانی؛میترسم !
میترسم یک شب که دلت هوس آن موقعه ها را کرد ،
پیام بدهی و نفهمم ،
میترسم سه نصفه شب،
مثل آن موقع ها اسمم را با میم مالکیت صدا بزنی و درست همان موقع خوابم برده باشد!میترسم دلت بگیرد و تنها باشی!
میترسم خواب باشم و زنگ بزنی تا برایت حرف بزنم که خوابت ببرد....
اصلا چرا رفتی؟
رفتی که شب ها را بخوابم ؟نه؟
۲.۱k
۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.