تو دست تکان می دهی برای من و من دور تر می شوم به ...

تو دست تکان می دهی برای من و من دور تر می شوم. به این فکر می کنم که شاید چیزی نزد تو جا گذاشته باشم. یک گوشه می ایستم و وسایلم را چک می کنم. نه... همه چیز را برداشته ام. ظاهراً همه چیز رو به راه است اما رو به کدام راه نمی دانم.
رو به راه بودن دور از تو که دلیل تمام سر به راهی هایم بوده ای غیر ممکن است. به پشت سر نگاه می کنم. تو همچنان پشت پنجره ایستاده ای و قدم هایم را می شماری. حالا چند قدم از تو دور شده ام و به این فکر می کنم که ای کاش چیزی نزد تو جا گذاشته باشم تا بهانه ای باشد برای دیداری دوباره.
تمام داشته هایم را در ذهنم مرور می کنم. نه... نه... همه چیز سر جایش است. همه چیز به جز قلبم. اما ترجیح می دهم قلبم همان جا کنار تو پشت پنجره بایستد و برایم دست تکان دهد. تمام قلبم را به تو می سپارم و تو را هم به خدا...
دیدگاه ها (۱)

الهیدستم گیر که جز تو پناهم نیست.حجم "دلتنگی هایم" وسیع استو...

بارون که می باره همه جا شبیه نقاشیای کودکی من میشه. مث اون ر...

توی این هوای گرم از سرما می گویی که سرد است و نمی مانی. مثل ...

همچنان می گذرد. اینک تابستان هم دارد مسافر شب های خسته این ت...

از دور چه زیبا و قشنگ می آیی شمشیر به دست داریدست پشت سر می ...

در برهه ای فکر می کردم هیچ چیز برایم ارزش زندگی ندارد، تا زم...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط