دستان آلوده به خونش را با دستمال سفیدی پاک کردسپسدستمال را برای اینکه ردی ...

𝐌𝐮𝐫𝐝𝐞𝐫𝐞𝐝 𝐦𝐲 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝?!
_____•°★°•_____
دستان آلوده به خونش را با دستمال سفیدی پاک کرد؛سپس،دستمال را برای اینکه ردی از کار وحشتناکش به‌جا نگذارد،در جیب پیراهن پف‌پفی و سلطنتی‌اش گذاشت.به بیرون پنجره چشم دوخت؛شب بود و تا دور دست‌ها در تاریکی فرو رفته بود.
نگاه سردش را از پنجره گرفت و به پیکر بی‌جانی که بر روی تخت خوابیده بود،داد.جسد بی‌جان دختری با لباس‌ خواب‌های ابریشمی،بر روی تخت بود؛لباس‌هایش اکنون غرق در خون بودند و حتی،ملحفه‌های سفید تخت را هم آغشته کرده بودند.
چند قدم آرام به سمت تخت برداشت؛تق‌تق کفش‌های بلورینش در اتاق طنین انداز شد.صدای قدم‌ها در نزدیکی تخت قطع شد.این بار،نگاهش را به چشمان باز جنازه‌ی روی تخت دوخت.چشمانی به رنگ آبی،که از دلهره‌ی زیاد آنقدر باز بودند،که گویی هر لحظه ممکن بود از حدقه بیرون بزنند.
:《بهت که گفته بودم؛اگه رازم لو بره،اولین کسی که بعدش میمیره تویی.》
صدایی سکوت را شکست؛این،صدای تنها فرد زنده در اتاق بود،کسی که حالا بالا سر جنازه ایستاده بود.
:《متاسفانه،هشداری که داده بودم رو جدی نگرفتی.》
درحالی‌که به دنبال ملحفه‌ی دیگری میگشت،آرام گفت.او داشت با یک جنازه حرف میزد؟!دیوانه کننده بود؛اما برای او مهم نبود.چون فکر می‌کرد که روحش هنوز آنجا است و می‌تواند صدایش را بشنود.
:《میدونم که کارم وحشتناک بود؛اما مجبور بودم میفهمی؟》
بلاخره ملحفه‌ای که روی زمین افتاده بود را برداشت؛آرام،ملحفه را از نوک پا تا روی گردن جنازه پهن کرد.
:《اما کاش جدی می‌گرفتی و اینطور نمیشد.》
دوباره ایستاد و باز هم به چشمان جنازه خیره شد.یادش رفته بود چشمان جنازه را ببند؟یا شاید هم از عمد این کار را کرده بود؟
:《به هرحال،کاریه که شده؛》
دستانش را سمت ملحفه‌ی روی گردن جنازه برد تا آن را روی صورتش بکشد؛پس از انجام این کار،دوباره آرام به سمت در اتاق قدم برداشت.قبل از اینکه دستگیره را بگیرد،رویش را برای اخرین بار به سمت جنازه‌ی پوشیده شده برگرداند.
:《امیدوارم تو زندگی بعدی دوباره ببینمت.》
در جمله‌ی‌ آخرش،انگار بغضی نهفته بود که تلاش زیادی برای پنهان کردنش کرده بود.دستگیره را آرام چرخاند و در با صدای جیرجیری باز شد.صدای تق‌تق کفش‌هایش از اتاق خارج شد و و در را پشت سرش بست.تق‌تق کفش‌ها آنقدر ادامه داشتند،تا که ناگهان قطع شد؛و دوباره...سکوت حکم فرما شد.
_____•°★°•_____
به قلم:دیل
دیدگاه ها (۱۴)

وانشات و سناریو/Oneshot and Senario

وانشات و سناریو/Oneshot and Senario

کیوت ولی خشن پارت ۱۲با صدای گلوله بهوش اومدی و با ترس به اطر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط