موتور سواری𝚙𝟸
موتور سواری𝚙𝟸
÷پریودی ؟
×نه تا ۳ روز پیش تموم شد
÷اها میخوای یه فیلم بزاری تا من برم رامیون درست کنم باهم بخوریم ؟
×اره فکر خوبیه کنترل رو برداشتمو داشتم فیلم انتخاب میکدم و کوکم داشت رامیون درست میکرد بلخری یه فیلم انتخاب کردمو همون موقع کوک با دوتا ظرف رامیون به سمتم اومد رامیون هارو خوردیمو فیلمو نگاه کردیم که تموم شد ساعتو نگاه کردم ۱۰ شب بود خیلی فیلمش طولانی بود کوک ظرفارو برد اشپز خونه و منم ولو شدم تو گوشی چند دیقه ای میگذشت که دیدم کوک اومد نشست رو مدل که سرمو گزاشم رو پاش اونم داشت گوشیشو چک میکرد که صداش کردم
×کوک
÷جانم
×حوصلم سر رفته
÷خوب دلت میخواد چیکار کنیم؟
×نمیدونم
یکم فک کرد که گفت میخوای بریم موتور سواری ؟
که کلی ذوق کردم بلخره بعد یه روزه کسل طور از ته دل خوشحال شدم
×اخ جونننن اره بریم
÷خیله خوب پس بیا بریم حاضر شیم
باشه ای گفتمو رفتیم حاضر شیم به سمت اتاق رفتیم که پرسیدم
×راستی کوک تو که هنوز متور نگرفتی
که بغل کردو منم پاهامو دور کمرش انداختم که سمت پنجره اتاق رفت
÷تو حیاطو نگاه کن
که یه موتور گنده مشکی دیدم کلی ذوق کردمو دستامو قاب صورتش کردمو لباشو بوسیدم که همراهیم کرد بعد اینکه نفس کم اوردیم ول کردیم که گفت
÷خوشحالم که خوشت اومده
سریع حاضر شدیم من یه ساق تنگ مشکی پوشیدن با نیم تنه استین دار چسبون موهامم دنب اسبی کردم بایه ارایش لایت
جونگ کوکم یه شلوار لی مشکی با پیرن مشکی همراه با پرسینگاش
که گفتم
×او ددی جذاب شدی
÷حواسم هست که لباست تنگه
×یا کوک الان که کسی تو خیابون نیست
÷خیله خوب همین یه بار
مرسی پشتمو کردم که از اتاق برم بیرون که بهم اسپنک زد
×ایی دردم گفتم خنگول
÷خیله خوب ببخشید (با خنده)
از عمارت رفتیم بیرون
کوک ویو
سوار موتور شدم و روشنش کردم که سوین گفت
×چه صدای گادی داره
÷این اقا پسر خودمه (به موتورش)
×پس منم مامانشم
و هردو خندیدن
÷بیا سوار شو سوین
اومدو سوار شد که بهش گفتم سفت منو بگیر
بهش کلاه دادم چون قرار بود بیشتر اوقات با سوین سوار موتور بشم دوتا کلاه مشکی گرفته بودم
کلاهارو گذاشتیم
و راه افتادیم نیم ساعتی سوار متور بودیم که کوک زد کنار و گفت سوین بیا تو برون
×اااا جونکوکا من خیلی بلد نیستم
÷پریودی ؟
×نه تا ۳ روز پیش تموم شد
÷اها میخوای یه فیلم بزاری تا من برم رامیون درست کنم باهم بخوریم ؟
×اره فکر خوبیه کنترل رو برداشتمو داشتم فیلم انتخاب میکدم و کوکم داشت رامیون درست میکرد بلخری یه فیلم انتخاب کردمو همون موقع کوک با دوتا ظرف رامیون به سمتم اومد رامیون هارو خوردیمو فیلمو نگاه کردیم که تموم شد ساعتو نگاه کردم ۱۰ شب بود خیلی فیلمش طولانی بود کوک ظرفارو برد اشپز خونه و منم ولو شدم تو گوشی چند دیقه ای میگذشت که دیدم کوک اومد نشست رو مدل که سرمو گزاشم رو پاش اونم داشت گوشیشو چک میکرد که صداش کردم
×کوک
÷جانم
×حوصلم سر رفته
÷خوب دلت میخواد چیکار کنیم؟
×نمیدونم
یکم فک کرد که گفت میخوای بریم موتور سواری ؟
که کلی ذوق کردم بلخره بعد یه روزه کسل طور از ته دل خوشحال شدم
×اخ جونننن اره بریم
÷خیله خوب پس بیا بریم حاضر شیم
باشه ای گفتمو رفتیم حاضر شیم به سمت اتاق رفتیم که پرسیدم
×راستی کوک تو که هنوز متور نگرفتی
که بغل کردو منم پاهامو دور کمرش انداختم که سمت پنجره اتاق رفت
÷تو حیاطو نگاه کن
که یه موتور گنده مشکی دیدم کلی ذوق کردمو دستامو قاب صورتش کردمو لباشو بوسیدم که همراهیم کرد بعد اینکه نفس کم اوردیم ول کردیم که گفت
÷خوشحالم که خوشت اومده
سریع حاضر شدیم من یه ساق تنگ مشکی پوشیدن با نیم تنه استین دار چسبون موهامم دنب اسبی کردم بایه ارایش لایت
جونگ کوکم یه شلوار لی مشکی با پیرن مشکی همراه با پرسینگاش
که گفتم
×او ددی جذاب شدی
÷حواسم هست که لباست تنگه
×یا کوک الان که کسی تو خیابون نیست
÷خیله خوب همین یه بار
مرسی پشتمو کردم که از اتاق برم بیرون که بهم اسپنک زد
×ایی دردم گفتم خنگول
÷خیله خوب ببخشید (با خنده)
از عمارت رفتیم بیرون
کوک ویو
سوار موتور شدم و روشنش کردم که سوین گفت
×چه صدای گادی داره
÷این اقا پسر خودمه (به موتورش)
×پس منم مامانشم
و هردو خندیدن
÷بیا سوار شو سوین
اومدو سوار شد که بهش گفتم سفت منو بگیر
بهش کلاه دادم چون قرار بود بیشتر اوقات با سوین سوار موتور بشم دوتا کلاه مشکی گرفته بودم
کلاهارو گذاشتیم
و راه افتادیم نیم ساعتی سوار متور بودیم که کوک زد کنار و گفت سوین بیا تو برون
×اااا جونکوکا من خیلی بلد نیستم
۷.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.